حکایت های من...

آمدم ...بنویسم ...آنچه خاک می خورد در این بی نهایت فکرم...

حکایت های من...

آمدم ...بنویسم ...آنچه خاک می خورد در این بی نهایت فکرم...

تااااا دوباره.....

 

صبح ها قبل از طلوع ؛ صدایی گنگ را...
از زمزمه ی دعایی که می تواند بدرقه راهم باشد بیشتر میشنوم
کافر نشده ام ... اما می دانم !
این قصه را از هر سو که بخو ا نی پایانش همین است 
این همه عابر؛ این همه نگاه
که روز و شب خیره "از من" می گذرند
بگذار بگذرند و ساده ام فرض کنند یا بدتر دیوانه ...
خیال می کنند نمی دانم هر رنگی هر نگاهی  چه مفهومی میدهد
من تمام رنگها را میشناسم  حتی بهتر از خودم  
دیگر خامِ هیچ ترانه ای ؛ هیچ نگاهی و هیچ سایه ای نخواهم شد
شاید از باور تو هم فراتر حرف میزنم  اما مهم نیست
همینکه خواندی و بی تفاوت گذشتی" مثل بیشتر مواقع" کافیست
عادت شده " باری به هر جهت" نظر دادن دوستان
راستی ....  
می توانم آسمانم را خودم نقاشی کنم !
تو فقط ریسمان دستانم را باز کن
من می دانم و رنگین کمان و دنیای رنگ ها و همین برایم کافیست.
_____________


و امااااااا.........
می خواهم دفتر حکایت هایم خاک خورده و بسته  بماند برای مدتی
فقط به یاد داشته باشیم که....
هیچ صیادی در جوی حقیری که به مردابی می ریزد "مرواریدی" صید نخواهد کرد
تاااااا فرصتی دوباره و شروعی تازه" درود و بدرود" همین

  

 

نظرات 160 + ارسال نظر
خودم پنج‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:53 ب.ظ


چه جمله ای....
زندگی برگ بودن در مسیر باد نیست
.امتحان ریشه هاست؛ ریشه هم هرگز اسیر باد نیست
ریشه هم هرگز اسیر باد نیست

شهرزاد پنج‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 01:25 ب.ظ http://shahrzad91r.blogsky.com

سلامم ندا جون:
خوبی عزیزم؟؟؟
نوشته هات مثل همیشه زیبا و لذتبخش بود..مطمئن باش که من بی تفاوت از زکنار نوشتهات که زیبا هم براش کمه نمیگذرم..هیچ وقت...
کجا میری ندا خانومی؟؟؟دلمون برای خود و نوشته های زیبات تنگ میشه...:(((
به هر جهت من که خیلی دوست دارم..
هر جا که هستی موفق و پیرو باشی گلم
و البته با عشق زیره سایه ی پدر و مادر گلت..
شاد باشی..

شهرزاد... پنج‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 01:27 ب.ظ

واقعا جمله ی زیبایی نوشته ای..
چه جمله ای..آدم رو به فکر فرو میبره..

یه رهگذر پنج‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 02:11 ب.ظ


می آموزمت لبخندت را زیبائیت را!
به کدام زبان زنده ی دنیا حرف می زنی دختر مشرق زمین
که مرده ها در خاک زبان بازمی کنند؟!
که پرستوهای چله نشین
به ویرانه های تنت مهاجرت می کنند؟!
تمرینت می کنم
مثل کسی که آنقدرتمرین زندگی کرد تا مرد
من اما قول میدهم هرگزنمیرم!
بیا این فنجان قهوه را تلخ ترازهمیشه بنوشیم
دستانم، خالی ازبودنت که می شود
بوی مرگ می گیرد!
تکرارت می کنم
مثل نت هائی که هرروزتکرارم می کنند!
مثل آکاردئونی که آنقدربالا و پایین میشود
تا درسرانگشتان پیرمرد، سربه ریتم درآورد!
باید خودم را ازمیان این نت های نارس
سالم به دنیا بیاورم!
جهان با ما بیگانه است
و تو هرروز
ازیک فنجان قهوه ی تلخ به دستم می رسی!
این مجسمه ساز
هنوزمی تواند خطوط روی پیشانیت را
خط به خط حفظ کند
وتورا ازمیان هزاران خطوط در هم
سالم به دنیابیاورد!
ما به دنیا آمده ایم
دنیا به ما نمی آید!
تو هر روززیباتر به دنیا می آیی ندای حکایت ها
دنیا هر روز زیباتر می شود!
می آموزمت لبخندت را زیباییت را...
دیوانگیت را با کسی قسمت نکن
بگذار بماند برای کسی که لایقش باشد


ر و ز ب ه پنج‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 04:42 ب.ظ

زندگی برگ بودن در مسیر باد نیست
.امتحان ریشه هاست؛ ریشه هم هرگز اسیر باد نیست
ریشه هم هرگز اسیر باد نیست

~~~~
کف کف کف کف کردم !!

غلامرضا پنج‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 05:52 ب.ظ http://www.vahmesabz.blogfa.com

سلام دوست من
دیر آمدم ولی آمدم . رسیدم . همیشه همین است . دیر میرسی به آنچه شوقش را داری . هنگامی که در نظر دیگران شوقی در کار نیست با شوق میرسی . و فاصله با دیگران از همینجا شروع میشود . بگذریم....
دوست من زیبا بیان میکنی . احساس نابت را درون کالبد دیگری میکاری و همیشه نوشته هایت بویی از غم دارد . غمی به این بزرگی را در این جوانی چگونه بدوش میکشی......
دیر به دیر بهت میرسم ولی میرسم هر چند شوقش در نظر دیگران رفته باشد......
خدانگهدار

محمود پنج‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 07:11 ب.ظ http://www.heray.blogfa.com

سلام
مطالبت یکی بهتر از دیگری بود
یکی زیبا تر از دیگری
قلمت توانا

رزاااا پنج‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:12 ب.ظ


پیش از آن که بروی دگرباره سخن گفتی
از گرمی زندگی
تا تنی چند بدانند :
زندگی گرم نیست
می توانست ولی گرم باشد
پیش از آن که بروی
دگرباره سخن گفتی
از عشق
تا تنی چند بگویند :
عشق بود
عشق باید باشد
پیش از آن که بروی
دگرباره سخن می گویی
از بخت خوشِ امید بستن به خوشبختی
تا تنی چند بپرسند :
چیست این خوشبختی کی بر می گردد ؟

اما ندای عزیزم نگفتی کی برمیگردی
عادتمان دادی و میروی . شنیده بودیم که خشک و تر یکسان میسوزنند و این بار ما هم آماج تندی و گلایه تو شدیم که آن هم به جان میخریم ولی نه بی تفاوت بودم و نه باری به هر جهت کامنتی گذاشتم که اگر بوده میماند شرمندگی برای من

آسمانت را نقاشی کن
با قلمی از جنس عشق به سرخی قلب پاکی که داری.

رزااا پنج‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:23 ب.ظ

تقدیم به تو ....

حالا دیگر تو آن ندای نو بالغ نیستی
تو مدت هاست آسمان دلت را بی دود ،بی ابر،بی کینه کرده ای ...
تو مدت هاست آسمان دلت را فیروزه ا ی کرده ای.
و پیش از آنکه به قله 20 سالگی برسی
در ماه تولد خدا خواب دیدی
که دود ها آسمانت را ترک گفته اند..
سرزمینی که دود ندارد،
مبارز نمی خواهد،
که نماد عشق تو دلیست به منقار پرنده ای سپید،
سقوط کردی به سرزمینی که حرف هایمان رمز گشایی نمی خواهد.
سقوط به سرزمینی که کودکانش هم شاعر است،،
حتی استاد دانشگاه هم شاعر است.
حالا تو از
ماه تولد امید و تردید می آیی
و دستانت را قرض داده ای به هم پایت
و به جایش کمی
نه! کلی ضربان وام گرفته ای .
بند دلم را به ضریحی سبز بستی
و با صدایی آرام تر ازنفس های نوزادی
به خدا گفتی
خدای من تولد من در دنیایی که خودم نقاشی کردم مبارک

خلود پنج‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 11:13 ب.ظ http://khanehomid.persianblog.ir


تو اسمان را نقاشی کن

و من برایت رنگ امیزی می کنم

اگر سهیم کنی مرا در دنیای رنگی ات

تا شروعی تازه شادی نثارت باد

سورنا جمعه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:13 ق.ظ

روز گاری غریبی است نازنین..
عشق را در.....نهان باید کرد.....
به این باور ندارم......

سورنا جمعه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:13 ق.ظ

بروز شدی خبر نکردی نا جوان..........

رویا جمعه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:52 ب.ظ

سلام راجع به کسب در آمد اینتذنتی پارسیان ازت چند تا سوال داشتم من خریدم ولی هنوز بسته به من ارسال نشده اگه می شه به من یه ایمیل بزن و من شمارمو بدم تا اگه واست زحمتی نیست برام توضیحشو بدی این نظر من را هم اگه می شه پاک کن

رزمنده جمعه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 02:00 ب.ظ http://Rayehehh.blogfa.com

عشق را وارد کلام کنیم تا به هر عابری سلام کنیم و....
به هر چهره تبسم باشد ما به آن چهره احترام کنیم
زندگی در سلام و پاسخ اوست... عمر را صرف این پیام کنیم
عابری شاید عاشقی باشد... پس به هر عابری سلام کنیم

سورنا جمعه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 06:37 ب.ظ

باری بها ر بو د خدا درس خوب داشت
نه قصه از تفنگ نه از تق توپ داشت..
باری بهار بود ندا بو د خوب بود..........

گل یخ جمعه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 07:03 ب.ظ


نیستی؛میدانم ...
اما یادت همیشه با من است
همچون مرهمی برای زخم کهنه ام
ولی فکر نبودنت خود بهانه ایست
برای اینکه از سربگیرم
گریه ی شبانه ام را.
بی آنکه بخواهم انتظارت را میکشم
حتی با اینکه میدانم نخواهی آمد
باز هم ثانیه ها را یک به یک میشمارم.
تشنه تر از کویر میمانم
در انتظار طنین صدایت
و گاه احساس میکنم
پریشان تر از باد میشوم
در میان خاطرات با تو بودنم.
میخواهم دوباره آغاز کنم
اینبار از دریا به سرچشمه باز میگردم.
دریا اینجاست، اما؛
دریا را رها خواهم کرد
زلال آب چشمه را میخواهم
در خنکای بامداد
من تو را می خواهم و حکایت هایت را ای همنفس ترین همزاد

شهرزاد جمعه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 11:49 ب.ظ http://shahrzad91r.blogsky.com

سلامم ندا خانومی گلم:
آپمممممم بدو بیا بدو بدو..
مرسی بووووووس

سورنا شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 09:14 ق.ظ

به قول یک شاعر دیوانه تر...
میان حافظ و من یک تفاوت تلخ است
شراب های حلال و شراب های حرام....

مرجان شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 03:58 ب.ظ http://dayy.blogsky.com

سلام ندایم (بوس :-***)

اولش ترسیدم با خودم گفتم نکنه میخوای کلا وبلاگو تعطیل کنی ... ولی آخرش به منو گیگیلیم امید دادی :))) منتظر برگشتنت میمونیم :-***

زود بیای خب ؟

چه عکسهای قشنگی میذاری توی وبلاگت :)))))

فدات شم عزیزم گلم جونم :-**

خسرو شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 05:09 ب.ظ http://www.nawapahezy.blogfa.com

سلام

ندا جان وبلاک قشنگ با مطالب زیبا

موفق باشی

علیرضا شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 06:28 ب.ظ

سلام

و کلی حرف نگفته

چشمانم بر اشک عادت کردند و صورتم یک روز ترنم اشک هارا نمی تواند نفهمد

کوه را دیده ای ؟

دریا را چطور

حالا کوه ویران است و دریا آشفته

عزیزکم

می دانی که بیمار شدم ؟

شاید هیچ وقت ندانی که بودم و چقدر علاقه داشتم

به خواندنت و دوباره خواندنت

ولی رهایت نکردم

نمی کنم

چشمهایم را می بینی که پر است از حرف و نمی گویم

صادق بوده ام و با تو بیشتر ضادق خواهم شد فقط دوریت مرا
رها کرد از خودم

از اشتیاقی که دارم سازی مانده است بدون کوک شور

قبله ام را گاهی گم میکنم و سرم را گاهی پر از درد
می فشارم

کجایی که ببینی ؟

کجایی که بدانی ؟

روزها می گذرد و هر روز پیر و پیرترم

ـ

و من

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند

بل بل شوقم هوای نغمه خوانی می کند

ــ

مراقب خودت باش

کافیه فقط اندکی درنگ کنی که آن وقت

سنین کی سنه دییپ

به خدا می سپارمت

دوست دارمت.

رهگذر شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 06:48 ب.ظ http://neey-labak.persianblog.ir/

سلام

پایان هایت هر روز آغار می شود و آغازهایت هر روز ختم .

گوشه ای می خزی و آلاله می کشی

بر بامی می روی و ترانه ی زیستن سر می کنی

می خوابی و خواب بیداری می بینی

دستهایت همیشه بوی بهار می دهد

من زندگی را بارها و بارها در چشمان همیشه زنده ات دیده ام

دیده ام . . . دیده ام

راستی !

وای از دیده ام

بارانیست !

ر و ز ب ه یکشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:42 ق.ظ

اگه دقت کنی می بینی که چرا تو این پستت هیچ نظری نذاشتم جز همون جواب پستت..
من همیشه واست حرف می زدم اما این بار.. .

ترجیح می دم سکوت کنم و بسازم !!
خودت که می شناسیم.. . . .

نمی دونم شاید هنوز دارم فکر می کنم به پستت.. !!

+ تو که خوب می شناسیم !!؟؟

محمد یکشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 01:47 ق.ظ http://www.arezoobarani.mihanblog.com



سلام ابجی جونم
خوبی عزیز
این اولین اپ بود که خبر نکردی
حالا چرا خاک بخوره؟
زود برگرد
امیدوارم هر جا باشی شاد و سلامت باشی ابجی
باز هم ارزو بارانی با اپی جدید نوشته از...
بوی عشق...

این روزها هم میروند،فقط ای کاش میدانستم چگونه نباشند
باید به چشمانم آرام بودن را یاد دهم
شاید دیگر بیتاب لحظه لحظه هایی که نمیگذرند
این روزها هم میروند.کمی آرامتر،کمی تلختر،کمی سخت تر
فقط جای خالی کسی یا بوی خاطره ای زنده نگهشان میدارد
این روزها هم میروند،به حال ثانیه هایش دلم میسوزد.مغرور بودند،شاید از زیباییشان بود
نمیدانم...
باز هم منتظر حضور مهربانانه شما هستم
برای رد پای دیگر
(اپ کردین خبر کنید)





بهزاد حارث یکشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:34 ق.ظ http://dealektic.blogfa.com

سلام ندا خانم....

خوب امیدوارم ادامه بدید تا عالیتر شود... بعضی وقتا آدم از دلتنگی خود دلتنگ می شود...

سورنا یکشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 05:13 ب.ظ

شب که قصه فانوس و باد میگفتند
چراغ ها همگی زنده با د میگفتند.....

امیر دوشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 05:13 ب.ظ http://www.bitonemikhandam.blogfa.com

ادم وقتی عاشق شد ... حتی یه لحظه هم عشقش رو نمیذاره و بره ... ! اگه این کارو کرد ... اون عشق نیست ... آدم وقتی عاشق شد ... چشمش خود به خود روی همه بسته میشه ... ! اگه نشد ... اون عشق نیست ...آدم وقتی عاشق شد ... فقط صلاح و خوبیه عشقش رو میخواد ... ! اگه غیر از این بود ... اون عشق نیست ... آدم وقتی عاشق شد ... یه لحظه نمیتونه غم عشقش رو ببینه و آروم بگیره ... ! اگه غیراز این شد اون عشق نیست
salam doste aziz webe ghashangi dari be manam sar bezani khoshhal misham
ئخدفشظثقثفشئ

ر و ز ب ه دوشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 05:36 ب.ظ

در ابعاد این عصر خاموش من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم
......

+ تنهاتر از همیشه !

فرید سه‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 08:23 ق.ظ http://www.golhayekaghazi.blogfa.com

همیشه
به انتهای گریه که می رسم
صدای ساده ی فروغ از نهایت شب را می شنوم
صدای غروب غزال ها را
صدای بوق بوق نبودن تو را در تلفن
آرام تر که شدم
شعری از دفاتر دریا می خوانم
و به انعکاس صدایم در ایینه اتاق
خیره میشوم
در برودت این همه حیرت
کجا مانده یی آخر ؟

سورنا سه‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 09:40 ق.ظ

سورنا_ از بچای کوچه سه‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 09:45 ق.ظ

بیم است که سودایت دیوانه کند مارا..۱!!!؟؟؟؟؟؟

صمد سه‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 01:45 ب.ظ http://cnclick.blogfa.com

سلام ندا

دیدی وبلاگ ساغر رو؟
پاک شده بود

فک کنم پاک کرده بود وبلاگش رو
من بازم با همون ادرس قبلی باز کردم

تو ازش خبری داری؟

سورنا پنج‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 09:28 ق.ظ http://pagah.blogfa.com

تا بی نهایت...
کجاستی...........؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سورنا پنج‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:25 ق.ظ http://pagah.blogfa.com

نمیدانم....
گیچ شد م از دست تو.........

سورنا پنج‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:26 ق.ظ http://pagah.blogfa.com

معاشران گره از زلف یار باز کنید

سورنا پنج‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:27 ق.ظ

تیک تاک تیک تاک
زمان میگذرد تو کجایی بانو...........؟؟؟؟؟؟؟؟

آرین پنج‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:30 ق.ظ http://satang.blogsky.com

سلام بانو!!!
خوبی؟؟؟

یه رهگذر پنج‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 02:40 ب.ظ


گل سرخ زیبا می شکفد چون
تلاش نمی کند نیلوفر باشد
و نیلو فرها اینگونه زیبا می شکفند چون
چیزی از افسانه شکفتن گلهای دیگر نمی دانند
همه چیز در طبیعت زیباست چون
تمام پدیده ها آزاد از رقابتند
هیچ یک نمی خواهد دیگری باشد
همه به راه خود می روند
نکته همینجاست !
خود باش و از یاد مبر
هر کاری کنی نمی توانی غیر از خود باشی
تمام دست و پا زدنها عبث است
تنها و تنها مجبوری خود باشی

تازه نفسان پنج‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 04:56 ب.ظ http://tazenafasane-ilia.blogfa.com

نمایی از پشت دیوار مخفی که عمریست
تیغ بر عشق می کشد
نشان می دهد
از درک اندیشه های تصویری...

۩۞۩ سید محمد ۩۞۩ جمعه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 03:35 ب.ظ http://mohammad82.tk

سلام ندا جان

مثل همیشه زیبا نوشتی

ولی چرا ؟؟؟؟

امیدوارم هرجا که هستی سالم و موفق و شاد باشی

درپناه حق

سورنا جمعه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 05:19 ب.ظ

عالم گرفتاری خوش تسلسل دارد...

سورنا جمعه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 07:49 ب.ظ

من از آن روز که در بند تو ام
آزادم..........

سورنا جمعه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 09:03 ب.ظ



شانه هایت

باغهای معلق بابل. .

پشت هزاران سال پیراهن . .

چهراه ات تمام جهان

وقتی لبا نت را می بوسم.

از سواحل قدیم نیل نفسهایت را رسن کن

تا تحت دنیایی که ماییم.

زلیخا!

عزیز تو باشم کافیست

مرا بامصر چه کار.

سورنا جمعه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 09:09 ب.ظ

ازقند هم گذشته نبات و عسل شدی

با خنده ای شکفتی و ماه حمل شدی

اینکه بهارو قندو عسل نو نگشته ای

نزد خدا عزیزترین از ازل شدی

هرسو بشارت لب تو نو بهار بود

شد شهر ما چو منزل و پیک اجل شدی

تا صا دقانه آینه گشتم برابرت

در شیشه های صاف شکستن مثل شدی

گر منزل خلا فت عشق تو ساختم

بی اختیار عازم جنگ جمل شدی

سورنا جمعه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 09:12 ب.ظ

فتح خواهم کرد ان قلب جوان را روزی

قله ی دورترین.بام جهان را روزی

تن خوش آب وهوای تو همان بابل را

ملک بوستان های ورد زبان را روزی

فتح خواهم کرد بیهوده چه می رنجانی

همه ی قله ودژ هر چه مکان را روزی

گفت.اسکندر دنبال تو می جنگیده

تا بیابد وطنت شهر امان را روزی

خوب تقدیر چنین خواسته ار روز ازل

که به من بسپاری بام جهان را روزی.

فردوس جمعه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:28 ب.ظ http://ferdows88.blogfa.com

سلام خانم ندا..

شعر هایتان زیباست.. نمیخوام اینو واسه اینکه به منم سر بزنید بگم اما واقعا عالی اند... راستی ممنون میشم به منم سر بزنید... ممنون میشما... چون من تازه کارم..

سورنا جمعه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:50 ب.ظ

اطاعت شد بانو!!!
وعده ی وصل به فردا دهی و میدانی
هرکه امروز ترا دید به فردا نرسد...
دعا کن فردا امتحان ورور به دوره ی فوق لیسانس دارم....
اگه کامیاب شدم میام ایران...مشهد...

سورنا جمعه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 11:09 ب.ظ

دیوانه بودم....
صحرا رفتنم مانده بود....
سر از همین لحظه میروم.......

م.ص شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 02:16 ب.ظ http://melirah.blogfa.com

سلام
بسیار جالب و با احساس بود . دوست عزیز وب خوب وارزشمندی را ارایه نمود ه اید . امیدوارم مستمر باشه .

خوشحال میشم فرصت شد به وبم سر بزنید .

همواره سبز

یک دیوانه از دور دست... شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:45 ب.ظ http://pagah.blogfa.com

ندا سلام!!!
یک دبوانه از فرسنگ ها دور ترا دوست دارد...
براش مهم نیست کجایی چه میخواهی...
و اینرا بدان که یک آدم در این طرف دنیا خوش است.
چون تو خوشی..........

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد