حکایت های من...

آمدم ...بنویسم ...آنچه خاک می خورد در این بی نهایت فکرم...

حکایت های من...

آمدم ...بنویسم ...آنچه خاک می خورد در این بی نهایت فکرم...

یادش بخیر...

یادت میاد یه روزی بود اون دور دورا؛ اما نه خیلی دور دور

        ندایی بود پر از خوشی ؛ شیطنت و بازیگوشی

آخه دلش غمی نداشت ؛؛ زیادی خوش بود اون روزا

         اما حالا ؛ بذار بگم ؛ چی بود؛ چی شد؛ ندای ما

صبح که میشه ؛ وقتی مامان ناز میکنه ؛ بوس میکنه ؛

                  میگه پاشوعروسکم دیرت نشه ؛ فقط یه چیز دلم میخواد

چشمامو که باز بکنم ؛ مثل قدیم بگم مامان؛ بیام بغل

          اونم بخنده و بگه ؛؛ عروسکم ؛ دلبرکم ؛ بپر بغل

اما نه ؛آخه میدونم اگه بگم ؛ مامان جونم ؛بغل بغل

                     اخم میکنه ؛ میگه خانوم ؛ بزرگ شدی ؛ تو بغلم جا نمیشی

وقتی مامان اینو میگه ؛ دلم میخواد زار بزنم ؛ داد بزنم

                   بگم مامان ؛ من نمی خوام بزرگ بشم ؛ منم ندا عروسکت

می خوام با هام بازی کنی ؛ ببین منو؛تو بغلت جا بگیرم ؛

      تو رو خدا دیگه نگو بزرگ شدی ؛ بدم میاد ؛

من نمی خوام ؛ من نمیخوام بزرگ بشم ؛ آخ ای خدااااا

      باید پاشم ؛؛ بلند میشم ؛میرم سراغ بابا جون ؛

آخه همش یادم میره بزرگ شدم ؛ میخوام بابا رو که دیدم

        مثل قدیم ؛ تا منو دید ؛ بپرم و اونم منو بغل کنه

با این امید؛ میرم سراغ بابایی ؛ اما تا میخوام بپرم

            بابا میگه... کجا گلم !!کجا کجا؛؛ تو بغلم جا نمیشی

بزرگ شدی ؛ خانوم شدی ؛ حالا فقط یه بوس بده

     کاش میدونست ؛ دلم برای بغلش چه تنگ شده

بُغضی میاد سراغ من ؛ راه گلو مو میگیره

                     فقط نگاهش میکنم ؛ نمیتونم چیزی بگم ؛ همش میمونه تو دلم

خم میشم و یه بوس میدم ؛ میشم همونی که میخواد

  اونم نگاهم میکنه ؛ بعدش میگه... پیرشی گلم

گریه امونم نمیده ؛ پناه من اطاقمه ؛ همون اتاق بچگی

               اما دیگه بدم میاد از این اتاق ؛ می خوام که ویرونش کنم

هم خودمو ؛ همه چی رو ؛ ندایی که بزرگ شده

            دلم واسه بچگی هام ؛ چه تنگ شده                     

اما گذشت؛ حیف که همش شده برام یه خاطره ؛

                  حالا دیگه بزرگ شدم؛حالا باید یاد بگیرم بشم مثل بزرگ ترا

وول بخورم میونشون ؛ یاد بگیرم خیلی چیزا

            اما نه ؛ حتی اگه پیرم بشم بچگی هام کنارمه؛ همراهمه

آخه اگه دلخوش این یکی نشم ؛

 نمیدونم با این همه غصه و غم چیکار کنم..  

حالا دیدین چی بود ؛ چی شد ؛ ندای ما

           خیر سرش بزرگ شده ؛اما دیگه خوشی نداره این روزا

خوشی نداره این روزا ؛ همش غمه ؛      فقط همین

راستی تا تموم شدن امتحانات آپ نمیکنم  ولی بهتون سر میزنم ( فکر نکنین از دستم خلاص شدین )

...

سلاممممممم من اومدم

گفتم کارام حساب کتاب نداره ؛؛ دیگه میبخشین . میخوام یه جور دیگه بنویسم

. حالا اینو بخونین میفهمین . آخه یه جورایی با حس و حالم تناسب داره؛؛

من دیگر معانی را نمی فهمم؛؛؛ واژه ها؛ زیادی گنگ است و نا مفهوم(الکی)
نمیدانم چرا لبانم از خنده میترسیدند!! اینم از اون حرفاست که دیگه بی معنی شده
و اینکه چرا زیر باران با دست های خالی ایستاده ام!!!

خوب یکی نیست بگه دیوونه برو چترت رو بردار.؛ نمیخواد بگی آخه برداشتم
چه کسی امروز به من چتر میدهد؟کسی هست؟؟؟ زحمت نکش مشکل حل شد
نمیدانم چرا؛؛ مردم چیز های که من می بینم نمی بینند؟ آخه نیست خودم خیلی خوب میبینم مثلا
ابریست اینجا که می بارد ولی میخندد؛ خنده ابر ها را دیده ای؟ خدایی با این مورد کلی میخندی .
 من بارانی را میبینم، همین حالا که هر قطره اش به سوی مرگ میرود.      چه جالب منم می خوام

کنار دیوار ؛؛ زیر باران ؛ کودکی کتاب میخواند ؛؛ مطمئنم نمی خونه بازیش گرفته

پیر مردی به یاد گذشته آه میکشد؛؛ بابا فکر نکن دلش گرفته؛؛ میترسه ازرائیل بیاد سراغش
دخترکی قالی باف از زخم دست های خود گلایه ندارد؛؛آنها را دوست دارد؛؛ آخر زخم عشق است

آخیییی ؛ یه موقع دلم از این حرفا آتیش میگرفت؛ ولی حالا میگم؛؛ بیخیال خوب میشه
گل و بلبل از هم دورند و هنوز زنده اند و به ظاهر خرسند؛؛ اصلا گل و بلبل رو چه به این غلطا
بُته خاری در کویر میبینم اگر از کنارش رد شوید؛میبینید که ساکت است؛ از تنهایی شکایت ندارد!

این زاییده طبیعتش هست محصول بیابون همینه دیگه؛؛ از کی گله کنه از کاکتوس بغل دستیش؟؟

خوب حالا درمانده ام مثلا ؛ و حیران و با سوالی بی جواب؛ اینم یه سوال از اون آنتیک هاش
چه کسی امروز به من چتر میدهد؟ چه کسی ؟؟؟ واااا چه حرفا  من که چترم دستمه تازشم داره برف میاد !!    

خوب حالا یه ختم کلام جانانه از نوع فله ای

کسی زیر باران با چترمیگذشت.

نگاهش کردم ؛ نگاهم کرد؛ چه جالب!!

بیچاره گریه کرده بود .؛ گفتم که باران میبارید

اما نه ؛؛ چترش سوراخ بود؛          افتاددددد؟؟؟

و لی من همیشه زیر بارون گریه میکنم تا کسی نبیند . همین

....

چوپان خسته در غروبی سرد و دلگیر ؛ دل به آواز نی لبک خویش سپرده تا تمامی دردهای درون را در آن فریاد کند .

خاموشی دشت را نوای نی لبک چوپان بر می آشوبد تا خورشید خسته را به صبحی دیگر امیدوار کند

و من پس از مدت ها رکود ، تن عریان خویش را در واژه های غبار گرفته؛ سکون مانده در اندیشه ام غسل معصیت میدهم و

برای تکرار فریادهایم ؛ حنجره ام را تمرین غریو .

خدایا رکود تعفن است ؛ عصیانم بخش تا سر تسلیم به همبندم فرو نیاورم و با تمام بودنم عشق را دوباره فریاد برآورم

و در این گیر و دار که بی هویت بودن؛ چون گوساله سامریست ؛ در اندیشه گیجم ده فرمان موسی را مرور کنم ؛

صلیب سرخ عیسی را ؛ زجرهای جانکاه محمد را و خاموشی دلسوز علی را و....

به تکرار تمام معصیتهای عمرو عاص را برای همیشه؛؛ در قاموس واژه های گیج این دفتر انشاء کنم

میدانم باید به جرم تمام این عشقهای روشن و تنها به بهانه دوست داشتن، محبوس تمام ظلمتهای از بند رسته قارونهایی باشم

که خدا را حتی در گیر و دار شب انکار میکنند .

اما در روشنی صبح آنچه خواهد ماند سیاهی سیه دلا نیست که درغروب؛؛ آواز قناریان را؛ علامت ممنوع میزنند .

من ائتلاف میکنم با تمام خوبیها ؛

با تمام خواستنهای شور انگیز عاشقی؛؛ و گلبرگهای اقاقیای جوان را با تمام اشکهایم از غبار سستی پاک میکنم.

اندیشه مان دانه های فرورفته در خاک اند؛ که باران را از او دریغ میکنند .

شاید این سد را؛ طغیان ِباران ِ همه ی این ابرهای ِسالها عقیم ، در هم شکست؛؛؛ شاید !!! فقط همین

دوست دوست دوستتتتتتتتتتت....

با سلام

باید به بعضییا یا کلاً به همتون بگم که یا متن آخرمو نخوندین و یا هم نگرفتین منظورم چی بود ( البته ببخشید ها )

من نگفتم که میخوام از وب نویسی دور بشم  یا اینکه وب رو حذف کنم   فقط  خودم نمینویسم   .   

حالا هم یه حکایت نوشتم که ماله خودم نیست  ولی حرف دل خیلیهاست

امیدوارم خوشتون بیاد ...    همین

با یه شکلات شروع شد

من یه شکلات گذاشتم تو دستش ؛ اونم یه شکلات گذاشت تو دستم

من بچه بودم ؛؛ اونم بچه بود .سرمو بالا کردم ؛ سرشو بالا کرد. دید که منو میشناسه

خندیدم ؛ گفت دوستیم ؟گفتم دوست دوست ؛؛؛گفت تا کجا ؟ گفتم دوستی که (تا) نداره

گفت تا دم مرگ . خندیدم و گفتم : من که گفتم( تا ) نداره

گفت باشه ؛؛ تا پس از مرگ ؛؛گفتم ؛؛ نه نه نه نهههههههه؛؛؛ تاااااااا نداره

گفت قبول تا اونجا که همه دوباره زنده میشن .یعنی زندگی پس از مرگ . باز هم با هم دوستیم؟

تا بهشت تا جهنم ؛؛تا هر جا که باشی و من و تو با هم دوستیم

خندیدم و گفتم ؛؛ تو براش تا هر کجا که دلت میخواد یه( تا ) بذار

اصلا؛؛ یه( تا ) بکش از سر این دنیا تا اون دنیا ؛؛ اما من اصلا براش(( تا)) نمیذارم

نگام کرد ؛؛ نگاش کردم . باور نمی کرد . میدونستم

اون می خواست حتما دوستی ما( تا ) داشته باشه ؛؛ دوستی بدون( تا) رو نمی فهمید

گفت بیا برا دوستیمون یه نشونه بذاریم . گفتم باشه ؛؛تو بذار

گفت یه شکلات. هر بار که همدیگه رو میبینیم یه شکلات مال تو یکی مال من ؛؛ باشه؟؟

گفتم : باشه ؛؛ هر بار یه شکلات میذاشتم تو دستش ؛؛ اونم یه شکلات تو دست من

باز همدیگه رو نگاه میکردیم ؛؛ یعنی که دوستیم ؛؛ دوست دوست

من تندی شکلاتمو باز میکردم میذاشتم تو دهنم و تند و تند می خوردم . میگفت : شکمووووو

تو دوست شکموی منی ؛ و شکلا تشو میذاشت تو یه صندوقچه ی کوچولو و قشنگ

میگفتم : بخورش. میگفت تموم میشه می خوام تموم نشه ؛؛ برای همیشه بمونه.

صندوقش پر از شکلات شده بود. هیچ کدومشو نمی خورد ؛؛ من همشو خورده بودم .

گفتم اگه یه روز شکلات هاتو مورچه ها بخورن یا کرم ها ؛؛ اون وقت چیکار میکنی؟

گفت مواظبشون هستم !! میگفت می خوام نگهشون دارم ؛؛ تا موقعی که دوست هستیم

ومن همه شکلات هامو میذاشتم تو دهنم و میگفتم نه نه نه ( تا ) نه ؛؛ دوستی که تا نداره

یک سال؛ دو سال ؛ چهار سال ؛ هفت سال؛ ده سال ؛ بیست سالش شده بود .

اون بزرگ شده؛؛ منم بزرگ شدم .من همه شکلات هامو خوردم ؛؛ اون همه رو نگه داشته

اون اومده امشب تا خدا حافظی کنه . می خواد بره ؛؛ بره اون دور دورا.

میگه میرم؛ اما زود بر میگردم!! من که میدونم میره و بر نمیگرده .؛؛یادش رفت شکلات به من بده

من که یادم نرفته ؛یه شکلات گذاشتم کف دستش .

گفتم این برای خوردن ؛ یه شکلات هم گذاشتم کف اون دستش ؛ گفتم اینم آخرین شکلات برای صندوق کوچیکت.

یادش رفته بود که صندوقی داره برای شکلات هاش .

هر دو تا رو خورد . خندیدم؛ می دونستم دوستی من( تا ) نداره؛ میدونستم دوستی اون ( تا ) داره ؛؛ مثل همیشه .

خوب شد همه شکلات هامو خورده بودم اما اون هیچ کدومشو نخورده.

راستی حالا با یه صندوق پر از شکلات های نخورده؛؛ چیکار میکنه؟؟؟؟؟

میدونین چیه؛؛این دیگه فکر نداره وقتی میشنوی میگن ؛؛؛ تو برو با هام نمون؛؛ حتی اسممو نیار

این دیگه فکر نداره؛؛ خنده داره ؛؛یه خنده از ته ته یه دل سوخته ؛؛ فقط همین