حکایت های من...

آمدم ...بنویسم ...آنچه خاک می خورد در این بی نهایت فکرم...

حکایت های من...

آمدم ...بنویسم ...آنچه خاک می خورد در این بی نهایت فکرم...

سلامی و کلامی شاید

 

بنویس دوست من... 

نام کوچکم را بزرگ کنار نام خودت همان گونه که من نوشتم 
و در خاطرات آینده ات مصور کن که زمانی بوده ام و بوده ای
فردا روزی دلم برای تک تکتان تنگ میشود...
که همچون کودکانی معصوم؛؛ پاک و بی ریا...
قهر و ناز هم را تحمل کردیم؛؛ پای درد و دل هم نشستیم
و چه بی دریغ مهربانی را نثار دلهایمان کردیم ؛
آری فردا روزی که کسی با من نیست؛
به یاد خاطرات بی زوالم ؛ به یاد تک تکتان اشک حسرت خواهم ریخت
و براستی که... 

در زندگی حرف هایی هست که فقط باید بلعید و خاطراتی که  فراموش نمیشوند هرگز  

فراموشتان نمیکنم .به یادم باشید شاید قلیل ولی غنیمتیست 

تااا دوباره ای و شاید هم شروعی  

 

نظرات 86 + ارسال نظر
شبنم یکشنبه 7 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 03:32 ب.ظ http://www.khaterehayesukhte.blogfa.com

سلام عزیزم.
چه عجب بالا خره آپ کردی.
حالا این پستت غزل خدا حافظی بود یا یه تکه از اون بی نهایت فکرت؟
من خیلی وقته با نوشتن وداع کردم ولی تو این کار رو نکن.به وبم سر بزنی میبینی چطور اشکریزان کلام آخر رو گفتم.
دلم برات تنگ میشه درست مثل تو.
بابای...

سعید از غریبانهای مهربان چهارشنبه 10 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 11:41 ق.ظ http://baroon77.blogfa.com

سلام
امیدوارم که خوب باشی
خیلی وقت بود که ننوشته بودی اما خوشحالم که نوشتی


*******
به همان سادگی
که کلاغ سالخورده
با نخستین سوت قطار
سقف واگن متروک را
ترک می گوید
دل
دیگر
در جای خود نیست
به همین سادگی !
.......... سعید.

خلود پنج‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:32 ق.ظ http://khanehomid.persianblog.ir

سلام،

زمانی نه چندان دور دختر خانمی می شناختم که خانه اش هرروز به رنگی می اراست، قابی بر در خانه اش می اویخت که پر بود از حرف های گفته و ناگفته، با سبدی از کلمات پذیرای مهمانانش می شد که هر کلمه مزه ای خاص خودش داشت حتی اگر ان کلمه را بارها و بارها مزه می کردی گویا اولین باری ست که شیرینی اش را می چشی....
او خودش نیز دلش نزدیک بود،سر می زد به خانه مان،گاهی از سیاهی شب برای مان زمزمه می کرد و گاهی از طلوع سپیده دمان و گاهی نیز با شیرین زبانی اش لبخنn بر لب مان می نشاند و هزاران خصوصیات دگر که از او انسانی ویژه ساخته بود...
او مدت هاست که مهر سکوت بسته و از او خبری نیست.امده ام تا سراغ ان مهربان دختر را از شما بگیرم.شما او را ندیده اید؟که دلمان سخت تنگ است برای ش...

سعید از غریبانهای مهربان جمعه 12 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 02:38 ب.ظ http://baroon77.blogfa.com

سلام
ممنونم که هنوز فراموش نشدم

شهرزاد جمعه 12 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 03:39 ب.ظ http://shahrzad91.blogsky.com\

سلااااااااااااااااااا ندا خانوم بی معرفت..
خوبی؟/
رفتی دیگه حاجی حاجی مکه دیگه؟؟؟
نمیگی دلمون برات تنگ میشه....؟؟؟
قبلنااا با معرفت تر بودی؟؟؟!!!بابا حالا دانشگاه می خوای بری دیگه سفر قندهار نیست که..من که نفعمیدم این نوشته برای خداحافظی بود یا برای شروع دوباره..
دلم برای نوشته ها صداقانت..برای خودت خیلی تنگ شده..
چرا ماها این طوری شدیم انگار یادمون رفته که یک چه روزهای خوبی را با هم گذروندیم..
هممون بی معرفت شدیم...
نمیدونم عیب از روزگاره یا از ماها.
به قول خودت در زندگی حرفهایییست که باید بلعید و خاطراتی که فراموش نمیشوند.
امیدوارم که همیشه موفق و شاد بای..
راستی من چند دفعه برات کامنت گذاشتم تو خونه ی ما و بهت تبریک گفتم نمیدونم خوندی یا نه..
ولی بازم بهت تبریک میگم موفقیتتو عزیز دلم...
فدای تو بشم...
مواظب خودت باش..
فعلا....

ر و ز ب ه یکشنبه 14 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 12:32 ق.ظ

..
فقط بودی !! فقط گذشته نه الان !!‌
نه شب و روزی که خراب شد !!
فکر نکنم تنگ بشه لااقل واسه م ن !!
آره تحمل کردی.. حرف گوش کردی.. شنونده خوبی بودی.. حرف خوب می زدی.. اما همه اینها میشد که بشه هستی و خواهی بود !!
اما نخواستی..

بلعید.. بلعید.. می بلعم !!

+ دوست داشتم قبول شدنت رو بعد از اون عز و جز های من و اون همه حرفهای بی پاسخ من از زبون خودت بشنوم نه حتی مامی !!
اما خوب نشد که بشه..
به هر حال تبریک.. موفقیت را آرزومندیم..

++ فعلا خفه شم بهتره !!

سپنداریار.. . .

سردار شمس آوری دوشنبه 15 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 08:06 ب.ظ http://www.sardar1.blogfa.com

سلام

بعد مدتها به روزم

با اطاقی که گاز می مرگید ، با تو زیر نگاه آبی ، بار...دار عیسی که نه

فقط مریم بود که نیچه عاشق شد

وقتی اینجا ونیز بوداده ، توی بازار ، مال قایق شد

یا که بیت المقدس آواره ، در خیابان قدم زنان می رفت

( رو سری های چفیه بسته ) ، ( باد ) ، ( یک همیشه که با زمان می رفت .)

سعید از غریبانهای مهربان سه‌شنبه 16 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 05:23 ب.ظ http://baroon77.blogfa.com

کلامی و سلامی
شاید....
.......................



........ سعید.

عباس پنج‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 03:18 ب.ظ

سلاممممممممممممممممم

..........................................
..................

ندا جان برات آرزوی بهترین ها رو دارم

موفق باشی

امیر جمعه 19 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 12:37 ب.ظ http://www.sahel2007.blogsky.com

خیلی زیبا غمگین نوشتی !
نمیدونم چه دردیه درد رفتن که همه دچارشن !
همه رفتنو با رفتن واقعی اشتباه گرفتن !! اونجایی که ما باید ازش بریم اینجا نیست ! این دیناست .....

با آرزوی شادی براتون
فعلا

سلی سه‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 11:34 ب.ظ

سلام !
ندا جونم خوبی ؟

منم همیشه این روز ها رو یادم هس !!
امیدوارم هیچ وقت تنها نسی و اشک نریزی
بوسسسسسسسسسسسسس

ر و ز ب ه پنج‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:28 ق.ظ

..
چراغی بیاور ای دوست !!

غریبه جمعه 3 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 03:20 ب.ظ http://myonlyseat.blogsky.com

سلام ...

از ستوان دوم غریبه به خواهر خوبم ندای عزیز

اگر بار گران بودیم رفتیم
اگر نامهربان بودیم ...

http://myonlyseat.blogsky.com

یا حق

ر و ز ب ه جمعه 10 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:05 ق.ظ http://hazrat-eshgh.blogsky.com

...
!!!

+ ع ج ی ب

محمود نوری شنبه 11 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 02:53 ب.ظ http://sepidpoetry.blogfa.com

سلام
اگر کمی تصویر به کارتان بدهید بر زیبایی می افزایید
متن اینگونه رو به رویا می رود

منتظر نقدتان هستم

مصطفی یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 02:47 ب.ظ http://bani.blogfa.com

سلام
نوشته بودی نام کوچک
به یاد از دست رفته عزیز عمران صلاحی افتادم که می گفت :
مرا به نام کوچکم صدا بزنید و من هم میگویم ندا موفق باشی .
گرفتاری من به خاطر این بود که من توی دور تسبیح رفتم .

در پناه حق باشید .
باد

متولد 15 فوریه دوشنبه 13 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 11:55 ق.ظ http://burn15feb.blogfa.com

سلام
چه قشنگ و دوست داشتنی
کسی با سکوتش،
مرا تا بیابان بی انتهای جنون برد
کسی با نگاهش،
مرا تا درندشت دریای خون برد

مرا باز گردان
مرا ای به پایان رسانیده
- آغاز گردان !

ایمان پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:19 ب.ظ http://shabhayetanhaie.blogsky.com

سلام
خوب هستین؟
باز هم مثل همیشه زیبا نوشتین
به من هم سری بزنید

سلی جمعه 24 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 03:39 ب.ظ

متنتو خونده بودم !
ولی امروز که دوباره خوندمش بغض کردم1
نمیدونم چرا
ندا خوبی ؟
من هیچ وقت فراموش نمیکنم هیچ کدومتون رو !

مجید دوشنبه 4 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 05:04 ب.ظ http://darvish58.blogfa.com

سلام

محمد سه‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 07:04 ب.ظ http://www.arezoobarani.mihanblog.com


سلام ...
خوبی عزیز
با وقفه ای کوتاه و شروعی دوباره
ارزو بارانی نوشته است از:
ارزوی وصال...
من غریبه دیروز..آشنای امروز و فراموش شده فردایم
پس در آشنایی امروز مینویسم تا در فردای تلخ جدایی بیاد آوری مرا
چون روزی بوده ام !!!! خاطرم را به خاطر بسپار با مهر عشق
شاید فردا نباشم.
ولی امروز هستم
به روز کرده ام و نشسته ام به انتظار. همراهیم کن
(اپ کردین خبر کنید)


محمد سه‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 07:05 ب.ظ http://www.arezoobarani.mihanblog.com

سلام ابجی جونم
خوبی عزیز
حتما داداش محمدتو فراموش کردی
چرا دیگه سر نزدی خبرمون هم نکردی
بیا پیشم
منتظرتم
بعد مدتها باز برگشتم

سلی چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 03:38 ب.ظ

مثه اینکه خیلی دانشگاه درگیرت کرده...

موفق باشی...

سعید از غریبانهای مهربان جمعه 8 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 08:15 ب.ظ http://baroon77.blogfa.com

امشب صفای گریه من
سیلاب ابرهای پاییز است.
این گریه نیست
ریزش باران است.
آواز می دهم:
آیا کسی مرا
از ساحل سپیده شبها صدا نزد؟
............ سعید.

سلی یکشنبه 10 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 01:27 ب.ظ

هر جور راحتی ندا جونم..
منم هیچ وقت فراموش نمی کنم شماها رووو..حتی اگه هیچ وقت نیام
مامیمو :دی ببوس...

مجید چهارشنبه 13 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 01:11 ب.ظ http://darvish58.persianblog.ir/

سلام
بچه

سعید از غریبانهای مهربان پنج‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 11:15 ق.ظ http://baroon77.blogfa.com

اشک یا باران

چه فرق می کند وقتی چشمهای تو پاییزی است؟
............. سعید .

سورنا شنبه 30 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 04:47 ب.ظ

سلام

ر و ز ب ه شنبه 30 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 07:57 ب.ظ http://hazrat-eshgh.blogsky.com

حکومت ز جشن کهن ذله است
کهن جشن امشب شب چله است
خجسته نگه دار جشن کهن
به اندیشه کردار و شیرین سخن
به دشمن نشان ده که ما زنده ایم
چو فرزند ایران پاینده ایم...

خجسته باد این شب اهورایی.. . .
جاوید ایران.

ایمان سه‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1387 ساعت 08:58 ق.ظ http://shabhayetanhaie.blogsky.com

سلام
من آپم
منتظرتونم

کسی بیرون از قاب دوشنبه 9 دی‌ماه سال 1387 ساعت 03:24 ب.ظ http://outpanel.blogfa.com


عاشورای غزه در کریسمس غرب!

کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا

کاروان حسین ابن علی به کربلا رسیده است...

دیگر آب نیست... و عصر عاشوراست.

چقدر زود دیر می شود.

مهدی قائم امروز در غزه ایستاده است و ندا سر می دهد که

هل من ناصر ینصرنی و هل من معین یعیننی؟

او ایستاده است و کاروان او امروز در غزه خیمه ها را پهن کرده است.

فرید(گلهای کاغذی) شنبه 14 دی‌ماه سال 1387 ساعت 11:52 ق.ظ http://golhayekaghazi.blogfa.com

ادامه داشت
بودن!
تا تو را بزرگ
تا تو را بی سکوت
تا تو را بی حاشیه بشناسم.
تکرار
و هر بار
هزار بار دیگر
اگر می آمدی کم بود
به خوابهایم
تاریک،
تاری،
تار،
تا،...
چگونه میشد نوشت تو را؟!
نا تمام رفتی.

محمد شنبه 14 دی‌ماه سال 1387 ساعت 06:31 ب.ظ http://www.arezoobarani.mihanblog.com



سلام ابجی
خوبی عزیز
تسیلیت به مناسبت ایام محرم
باز ارزو بارانی نوشته:
به بهانه تولدم
رویاهایم با حقیقت زندگی گره نمی زنم
انتظار ابی ترین روزها را می کشم
نباید شکست خورد و مغلوب ، در گلو
از پشت پنجره غروب افتاب را نظاره گر باشم
نباید...
منتظرتونم
(اپ کردین خبرم کنید)

سلی چهارشنبه 18 دی‌ماه سال 1387 ساعت 01:41 ق.ظ

سلام ندایی
دلم برا مامی و تو تنگ شده !
خوبین ؟
بوس بوس بوس بوس بوس بوس بوس بوس

سلی شنبه 28 دی‌ماه سال 1387 ساعت 03:14 ب.ظ

:(( کجایی تو پس؟

سعید از غریبانهای مهربان یکشنبه 29 دی‌ماه سال 1387 ساعت 02:24 ب.ظ http://baroon77.blogfa.com

بین من وتو
دیوار شیشه ای است.
نوشتن راهی است برای گذر
از این شیشه بی آن که بشکند.
........ سعید .
سلام دوست عزیز
خوشحال میشم که نوشته تازه من رو بخونید.

غلامرضا دوشنبه 30 دی‌ماه سال 1387 ساعت 03:41 ب.ظ http://www.vahmesabz.blogfa.com

سلام دوست من
منو یادت میاد؟ خب ابنجوریاس دیگه . یهو آدم غیب میشه و بعدشم عین غول چراغ جادو میاد و میگه در خدمتم ...........
بگذریم . دیگه یادم رفته چند وقته که تو نت نیمدم . از ۲ روز پیش هوایی شدم . گفتم حالا که اومدم اول به دوستان قدیم سر بزنم . به وبلاگ همه رفتم حتی یاس و ایمان و مرور کردم نوشاب تلخ زندگی رو . راستی از ایمان خبری داری یا نه؟
اگه وقت کردی برام کامنت بذار .
خدا یار و نگهدارت

زورق خیال سه‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 03:43 ب.ظ http://www.tanoreh.blogfa.com

سلام
باز هم بنویس که نوشتن باعث سبکی دل تو و ارامش روح منست
من مشتاق خواندن تو مشتاق نوشتن می نویسم و می خوانیم تا باری از دلمان کم شود
پس به امید روزهای بهتر

؟ چهارشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 08:44 ب.ظ

برو به جهنمممممممممممممممممممم

نیما شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 03:32 ق.ظ http://pastou.blogfa.com

بروز هستم..خوشحال می شم سر بزنی

م پنج‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:11 ب.ظ http://jadeyenamnak.blogfa.com

سلام دوباره

ستاره پنج‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 06:46 ب.ظ http://www.razenegaham.blogfa.com

سلام


در زندگی حرفهایی هست که فقط باید بلعید و خاطراتی که فراموش نمی شوند هرگز...


خیلی قشنگ بود



به روزم و منتظر

سعید از غریبانهای مهربان جمعه 9 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 10:32 ق.ظ http://baroon77.blogfa.com

بنویس دوست من...

یلدا دوشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 12:01 ب.ظ http://yalda-224.blogfa.com

آپ پ پ پ پ پ پ پ پ پ پ

مجتبی شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 09:10 ب.ظ http://sharghebanafshe.blogfa.com/

سلام
از مطالب زیبات استفاده کردم و لذت بردم
فقط نمی دونم چرا عکسارو نشون نمی ده؟
خوش می شم به منم سر بزنی

سعید از غریبانهای مهربان سه‌شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 11:50 ب.ظ http://baroon77.blogfa.com

به مرگم شمع نیفروزید...
نیستم که ببینم
و هست شب پره یی
که در رؤیای به آغوش کشیدنِ نور
خود را خاکستر کند...

به خود نخوانیدم...
نیستم که جواب بگویم
و هستند خاطره هایی
که اشک می شوند بر گونه هاتان
و زخم می شوند ضمیرتان را...

دعایم نکنید...
نیستم که بشنوم
و نیست کسی که بشنود
دعا را،
نفرین را
و ناله را...

در گیلاسی خلاصه کنید غیبتم را
و ترانه یی را هم صدا شوید
با واژه گانی از جنس عشق
واندکی دلتنگی...
..... سعید.

سعید از غریبانهای مهربان شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 05:40 ب.ظ http://baroon77.blogfa.com

به مرگم شمع نیفروزید...
نیستم که ببینم
و هست شب پره یی
که در رؤیای به آغوش کشیدنِ نور
خود را خاکستر کند...

به خود نخوانیدم...
نیستم که جواب بگویم
و هستند خاطره هایی
که اشک می شوند بر گونه هاتان
و زخم می شوند ضمیرتان را...

دعایم نکنید...
نیستم که بشنوم
و نیست کسی که بشنود
دعا را،
نفرین را
و ناله را...

در گیلاسی خلاصه کنید غیبتم را
و ترانه یی را هم صدا شوید
با واژه گانی از جنس عشق
واندکی دلتنگی...
..... سعید.

امین چهارشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 04:14 ب.ظ

سلام ..

نه انگیزه ای برای نوشتن داری و نه .. توانی برای پاک کردن !
به این میگن دو راهی .. یا شایدم بی تفاوتی محض !

این طور نیست ؟!
یا حق

سلی دوشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:40 ق.ظ http://www.jedinagir.blogsky.com

یعنی اینقد درگیر کار شدی که ماها رو فراموش کردیی ندا خانوم ؟:دی
منو جدی بگیر الان عصبانی ام :دی

سلی یکشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:30 ب.ظ

یعنی دیگه وبلاگتو دوس نداری ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد