بنویس دوست من...
نام کوچکم را بزرگ کنار نام خودت همان گونه که من نوشتم
و در خاطرات آینده ات مصور کن که زمانی بوده ام و بوده ای
فردا روزی دلم برای تک تکتان تنگ میشود...
که همچون کودکانی معصوم؛؛ پاک و بی ریا...
قهر و ناز هم را تحمل کردیم؛؛ پای درد و دل هم نشستیم
و چه بی دریغ مهربانی را نثار دلهایمان کردیم ؛
آری فردا روزی که کسی با من نیست؛
به یاد خاطرات بی زوالم ؛ به یاد تک تکتان اشک حسرت خواهم ریخت
و براستی که...
در زندگی حرف هایی هست که فقط باید بلعید و خاطراتی که فراموش نمیشوند هرگز
فراموشتان نمیکنم .به یادم باشید شاید قلیل ولی غنیمتیست
تااا دوباره ای و شاید هم شروعی
سلام عزیزم.
چه عجب بالا خره آپ کردی.
حالا این پستت غزل خدا حافظی بود یا یه تکه از اون بی نهایت فکرت؟
من خیلی وقته با نوشتن وداع کردم ولی تو این کار رو نکن.به وبم سر بزنی میبینی چطور اشکریزان کلام آخر رو گفتم.
دلم برات تنگ میشه درست مثل تو.
بابای...
سلام
امیدوارم که خوب باشی
خیلی وقت بود که ننوشته بودی اما خوشحالم که نوشتی
*******
به همان سادگی
که کلاغ سالخورده
با نخستین سوت قطار
سقف واگن متروک را
ترک می گوید
دل
دیگر
در جای خود نیست
به همین سادگی !
.......... سعید.
سلام،
زمانی نه چندان دور دختر خانمی می شناختم که خانه اش هرروز به رنگی می اراست، قابی بر در خانه اش می اویخت که پر بود از حرف های گفته و ناگفته، با سبدی از کلمات پذیرای مهمانانش می شد که هر کلمه مزه ای خاص خودش داشت حتی اگر ان کلمه را بارها و بارها مزه می کردی گویا اولین باری ست که شیرینی اش را می چشی....
او خودش نیز دلش نزدیک بود،سر می زد به خانه مان،گاهی از سیاهی شب برای مان زمزمه می کرد و گاهی از طلوع سپیده دمان و گاهی نیز با شیرین زبانی اش لبخنn بر لب مان می نشاند و هزاران خصوصیات دگر که از او انسانی ویژه ساخته بود...
او مدت هاست که مهر سکوت بسته و از او خبری نیست.امده ام تا سراغ ان مهربان دختر را از شما بگیرم.شما او را ندیده اید؟که دلمان سخت تنگ است برای ش...
سلام
ممنونم که هنوز فراموش نشدم
سلااااااااااااااااااا ندا خانوم بی معرفت..
خوبی؟/
رفتی دیگه حاجی حاجی مکه دیگه؟؟؟
نمیگی دلمون برات تنگ میشه....؟؟؟
قبلنااا با معرفت تر بودی؟؟؟!!!بابا حالا دانشگاه می خوای بری دیگه سفر قندهار نیست که..من که نفعمیدم این نوشته برای خداحافظی بود یا برای شروع دوباره..
دلم برای نوشته ها صداقانت..برای خودت خیلی تنگ شده..
چرا ماها این طوری شدیم انگار یادمون رفته که یک چه روزهای خوبی را با هم گذروندیم..
هممون بی معرفت شدیم...
نمیدونم عیب از روزگاره یا از ماها.
به قول خودت در زندگی حرفهایییست که باید بلعید و خاطراتی که فراموش نمیشوند.
امیدوارم که همیشه موفق و شاد بای..
راستی من چند دفعه برات کامنت گذاشتم تو خونه ی ما و بهت تبریک گفتم نمیدونم خوندی یا نه..
ولی بازم بهت تبریک میگم موفقیتتو عزیز دلم...
فدای تو بشم...
مواظب خودت باش..
فعلا....
..
فقط بودی !! فقط گذشته نه الان !!
نه شب و روزی که خراب شد !!
فکر نکنم تنگ بشه لااقل واسه م ن !!
آره تحمل کردی.. حرف گوش کردی.. شنونده خوبی بودی.. حرف خوب می زدی.. اما همه اینها میشد که بشه هستی و خواهی بود !!
اما نخواستی..
بلعید.. بلعید.. می بلعم !!
+ دوست داشتم قبول شدنت رو بعد از اون عز و جز های من و اون همه حرفهای بی پاسخ من از زبون خودت بشنوم نه حتی مامی !!
اما خوب نشد که بشه..
به هر حال تبریک.. موفقیت را آرزومندیم..
++ فعلا خفه شم بهتره !!
سپنداریار.. . .
سلام
بعد مدتها به روزم
با اطاقی که گاز می مرگید ، با تو زیر نگاه آبی ، بار...دار عیسی که نه
فقط مریم بود که نیچه عاشق شد
وقتی اینجا ونیز بوداده ، توی بازار ، مال قایق شد
یا که بیت المقدس آواره ، در خیابان قدم زنان می رفت
( رو سری های چفیه بسته ) ، ( باد ) ، ( یک همیشه که با زمان می رفت .)
کلامی و سلامی
شاید....
.......................
........ سعید.
سلاممممممممممممممممم
..........................................
..................
ندا جان برات آرزوی بهترین ها رو دارم
موفق باشی
خیلی زیبا غمگین نوشتی !
نمیدونم چه دردیه درد رفتن که همه دچارشن !
همه رفتنو با رفتن واقعی اشتباه گرفتن !! اونجایی که ما باید ازش بریم اینجا نیست ! این دیناست .....
با آرزوی شادی براتون
فعلا
سلام !
ندا جونم خوبی ؟
منم همیشه این روز ها رو یادم هس !!
امیدوارم هیچ وقت تنها نسی و اشک نریزی
بوسسسسسسسسسسسسس
..
چراغی بیاور ای دوست !!
سلام ...
از ستوان دوم غریبه به خواهر خوبم ندای عزیز
اگر بار گران بودیم رفتیم
اگر نامهربان بودیم ...
http://myonlyseat.blogsky.com
یا حق
...
!!!
+ ع ج ی ب
سلام
اگر کمی تصویر به کارتان بدهید بر زیبایی می افزایید
متن اینگونه رو به رویا می رود
منتظر نقدتان هستم
سلام
نوشته بودی نام کوچک
به یاد از دست رفته عزیز عمران صلاحی افتادم که می گفت :
مرا به نام کوچکم صدا بزنید و من هم میگویم ندا موفق باشی .
گرفتاری من به خاطر این بود که من توی دور تسبیح رفتم .
در پناه حق باشید .
باد
سلام
چه قشنگ و دوست داشتنی
کسی با سکوتش،
مرا تا بیابان بی انتهای جنون برد
کسی با نگاهش،
مرا تا درندشت دریای خون برد
مرا باز گردان
مرا ای به پایان رسانیده
- آغاز گردان !
سلام
خوب هستین؟
باز هم مثل همیشه زیبا نوشتین
به من هم سری بزنید
متنتو خونده بودم !
ولی امروز که دوباره خوندمش بغض کردم1
نمیدونم چرا
ندا خوبی ؟
من هیچ وقت فراموش نمیکنم هیچ کدومتون رو !
سلام
سلام ...
خوبی عزیز
با وقفه ای کوتاه و شروعی دوباره
ارزو بارانی نوشته است از:
ارزوی وصال...
من غریبه دیروز..آشنای امروز و فراموش شده فردایم
پس در آشنایی امروز مینویسم تا در فردای تلخ جدایی بیاد آوری مرا
چون روزی بوده ام !!!! خاطرم را به خاطر بسپار با مهر عشق
شاید فردا نباشم.
ولی امروز هستم
به روز کرده ام و نشسته ام به انتظار. همراهیم کن
(اپ کردین خبر کنید)
سلام ابجی جونم
خوبی عزیز
حتما داداش محمدتو فراموش کردی
چرا دیگه سر نزدی خبرمون هم نکردی
بیا پیشم
منتظرتم
بعد مدتها باز برگشتم
مثه اینکه خیلی دانشگاه درگیرت کرده...
موفق باشی...
امشب صفای گریه من
سیلاب ابرهای پاییز است.
این گریه نیست
ریزش باران است.
آواز می دهم:
آیا کسی مرا
از ساحل سپیده شبها صدا نزد؟
............ سعید.
هر جور راحتی ندا جونم..
منم هیچ وقت فراموش نمی کنم شماها رووو..حتی اگه هیچ وقت نیام
مامیمو :دی ببوس...
سلام
بچه
اشک یا باران
چه فرق می کند وقتی چشمهای تو پاییزی است؟
............. سعید .
سلام
حکومت ز جشن کهن ذله است
کهن جشن امشب شب چله است
خجسته نگه دار جشن کهن
به اندیشه کردار و شیرین سخن
به دشمن نشان ده که ما زنده ایم
چو فرزند ایران پاینده ایم...
خجسته باد این شب اهورایی.. . .
جاوید ایران.
سلام
من آپم
منتظرتونم
عاشورای غزه در کریسمس غرب!
کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا
کاروان حسین ابن علی به کربلا رسیده است...
دیگر آب نیست... و عصر عاشوراست.
چقدر زود دیر می شود.
مهدی قائم امروز در غزه ایستاده است و ندا سر می دهد که
هل من ناصر ینصرنی و هل من معین یعیننی؟
او ایستاده است و کاروان او امروز در غزه خیمه ها را پهن کرده است.
ادامه داشت
بودن!
تا تو را بزرگ
تا تو را بی سکوت
تا تو را بی حاشیه بشناسم.
تکرار
و هر بار
هزار بار دیگر
اگر می آمدی کم بود
به خوابهایم
تاریک،
تاری،
تار،
تا،...
چگونه میشد نوشت تو را؟!
نا تمام رفتی.
سلام ابجی
خوبی عزیز
تسیلیت به مناسبت ایام محرم
باز ارزو بارانی نوشته:
به بهانه تولدم
رویاهایم با حقیقت زندگی گره نمی زنم
انتظار ابی ترین روزها را می کشم
نباید شکست خورد و مغلوب ، در گلو
از پشت پنجره غروب افتاب را نظاره گر باشم
نباید...
منتظرتونم
(اپ کردین خبرم کنید)
سلام ندایی
دلم برا مامی و تو تنگ شده !
خوبین ؟
بوس بوس بوس بوس بوس بوس بوس بوس
:(( کجایی تو پس؟
بین من وتو
دیوار شیشه ای است.
نوشتن راهی است برای گذر
از این شیشه بی آن که بشکند.
........ سعید .
سلام دوست عزیز
خوشحال میشم که نوشته تازه من رو بخونید.
سلام دوست من
منو یادت میاد؟ خب ابنجوریاس دیگه . یهو آدم غیب میشه و بعدشم عین غول چراغ جادو میاد و میگه در خدمتم ...........
بگذریم . دیگه یادم رفته چند وقته که تو نت نیمدم . از ۲ روز پیش هوایی شدم . گفتم حالا که اومدم اول به دوستان قدیم سر بزنم . به وبلاگ همه رفتم حتی یاس و ایمان و مرور کردم نوشاب تلخ زندگی رو . راستی از ایمان خبری داری یا نه؟
اگه وقت کردی برام کامنت بذار .
خدا یار و نگهدارت
سلام
باز هم بنویس که نوشتن باعث سبکی دل تو و ارامش روح منست
من مشتاق خواندن تو مشتاق نوشتن می نویسم و می خوانیم تا باری از دلمان کم شود
پس به امید روزهای بهتر
برو به جهنمممممممممممممممممممم
بروز هستم..خوشحال می شم سر بزنی
سلام دوباره
سلام
در زندگی حرفهایی هست که فقط باید بلعید و خاطراتی که فراموش نمی شوند هرگز...
خیلی قشنگ بود
به روزم و منتظر
بنویس دوست من...
آپ پ پ پ پ پ پ پ پ پ پ
سلام
از مطالب زیبات استفاده کردم و لذت بردم
فقط نمی دونم چرا عکسارو نشون نمی ده؟
خوش می شم به منم سر بزنی
به مرگم شمع نیفروزید...
نیستم که ببینم
و هست شب پره یی
که در رؤیای به آغوش کشیدنِ نور
خود را خاکستر کند...
به خود نخوانیدم...
نیستم که جواب بگویم
و هستند خاطره هایی
که اشک می شوند بر گونه هاتان
و زخم می شوند ضمیرتان را...
دعایم نکنید...
نیستم که بشنوم
و نیست کسی که بشنود
دعا را،
نفرین را
و ناله را...
در گیلاسی خلاصه کنید غیبتم را
و ترانه یی را هم صدا شوید
با واژه گانی از جنس عشق
واندکی دلتنگی...
..... سعید.
به مرگم شمع نیفروزید...
نیستم که ببینم
و هست شب پره یی
که در رؤیای به آغوش کشیدنِ نور
خود را خاکستر کند...
به خود نخوانیدم...
نیستم که جواب بگویم
و هستند خاطره هایی
که اشک می شوند بر گونه هاتان
و زخم می شوند ضمیرتان را...
دعایم نکنید...
نیستم که بشنوم
و نیست کسی که بشنود
دعا را،
نفرین را
و ناله را...
در گیلاسی خلاصه کنید غیبتم را
و ترانه یی را هم صدا شوید
با واژه گانی از جنس عشق
واندکی دلتنگی...
..... سعید.
سلام ..
نه انگیزه ای برای نوشتن داری و نه .. توانی برای پاک کردن !
به این میگن دو راهی .. یا شایدم بی تفاوتی محض !
این طور نیست ؟!
یا حق
یعنی اینقد درگیر کار شدی که ماها رو فراموش کردیی ندا خانوم ؟:دی
منو جدی بگیر الان عصبانی ام :دی
یعنی دیگه وبلاگتو دوس نداری ؟