حکایت های من...

آمدم ...بنویسم ...آنچه خاک می خورد در این بی نهایت فکرم...

حکایت های من...

آمدم ...بنویسم ...آنچه خاک می خورد در این بی نهایت فکرم...

مرا به خاطر بسپار...

Remember, I will still be here
 

As long as you hold me, in your memory
 

Remember, when your dreams have ended

Time can be transcended
 

Just remember me
 

I am the one star that keeps burning, so brightly
 

It is the last light, to fade into the rising sun
 

I'm with you

Whenever you tell, my story

Remember, I will still be here
 

As long as you hold me, in your memory
 

Remember me
 

I am the one voice in the cold wind, that whispers

And if you listen, you'll hear me call across the sky
 

As long as I still can reach out, and touch you
 

Then I will never die

Remember, I'll never leave you 

 

 If you will only, Remember me

 
Remember me 

 

از این شعر خوشم میاد ....

نظرات 7 + ارسال نظر
مجید یکشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:41 ب.ظ http://darvish58

وقتی تو وب ها می گردم خندم می گیره تو فکر می رم یاد روزهایی می افتم که برای خودش زندگی بود .کسانی بودند که اگر یک روز ازشون خبر نمی گرفیم دلگیر می شدم. وقتی حرفایی می زدم که خوشش نمی اومد ولی بخاطر من چیزی نمی گفت چقدر ناز همدیگه رو می کشیدیم چه قهر هایی و...
ولی باز تو برام همون کوچولویی که می گفتم هستی . دوستت دارم

مصطفی سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:21 ق.ظ

سلام
یادت هست زمانی گفتی برنگرد
ولی من میخواهم برگردم.


باد

پسر آریایی چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:39 ق.ظ http://mum.blogfa.com

سلام

هنوز می نویسی؟

منو یادته؟!

سعید از غریبانهای مهربان شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 07:12 ب.ظ http://baroon77.blogfa.com

تو نیستی

اما من برایت چای می‌ریزم

دیروز هم

نبودی که برایت بلیت سینما گرفتم

دوست داری بخند

دوست داری گریه کن

و یا دوست داری

مثل آینه مبهوت باش

مبهوت من و دنیای کوچکم

دیگر چه فرق می‌کند

باشی یا نباشی

من با تو زندگی می‌کنم.

......سعید.
*********
خوشحالم از بودنت.
******

داداشی محمد پنج‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 05:10 ق.ظ http://www.arezoobarani.mihanblog.com

سلام...
با ارزوی بهترینها
باز هم ارزوی بارانی نوشته از...
برای لبخندی نو...
بار ها و بارها نوشتم
و باز هم می نویسم برای تو،برای لبخندی نو...
گلواژه های عاشقانه فراوانند
و هر روز در میان کوچه و بازار ،پسرکان و دخترکان به ارزانی آن را بر زبان می آورن...
..........
منتظرم و چشم به راه ، که دیدگانی نظاره گر حرفهای این حقیر باشد

حمید شنبه 7 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:23 ق.ظ http://abadancity67.blogfa.com

سلام من و که فکر نکنم یادت باشه مطمعنم یادت نیست ولی من ندا و خوب یادم هست
وبلاگت و اون موقع ها سیو کردم هنوز دارمش منتها الان پیشم نیست اون هاردیسک میرم پیداش میکنم برات عکسش و میفرستم مطمعنم خاطرات خیلی نازی برات زنده میشه بعد از اون فالب خیلی قالب عوض کردی ولی هیچ کدوم مثل اون به دلم نشد خیلی ماه ی ندا خانم سعی کن بیای وبلاگن نویس باشی حداقل ماهی 1بار بیا بعدها وبلاگ صفحه خاطراتت میشه و .......بیا بیاو بنویس حداقل برای دل خوت موفق و شاد و خوش بخت و سربند باش بابای

... دوشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:21 ق.ظ http://www.andoooh.blogfa.com

Remember me

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد