حکایت های من...

آمدم ...بنویسم ...آنچه خاک می خورد در این بی نهایت فکرم...

حکایت های من...

آمدم ...بنویسم ...آنچه خاک می خورد در این بی نهایت فکرم...

زندگی

 

امروز سرگشتگی هایم را فروختم
شاید به بهای یک لبخند
لبخندی که شاید هیچ وقت چشمهایم را ننوازد
امروز کوله بار سنگین این سفر را حراج کردم
قیمتش را می خواهی؟؟؟ارزان است
ارزانتر از ناچیز ترین جنس بساط یک دستفروش
به قیمت ذره ذره ی وجود من
من را می شناسی؟
میدانی که میدانم...
می دانم ، من  خودم را از خودم دریغ کردم ... 
امّا سوگوار این لحظات نیستم
تنها سوگوار تمام خاطراتی هستم،
که برگ برگشان را در ناباوری اندوهبارم می بایست به دست باد بسپارم...
چرا که حالا خوب می دانم هیچ کدامشان نه خاطره
که تنها توهمی درخشان از آنچه هستند که ممکن است خاطره بناممشان
من دیگر به دنبال توهم یا حتی رویاهایم هم  نیستم
میخواهم با نو شدن سال زندگی کنم . آن هم بدون خواب و خیال. همین

 

 

 

 

نظرات 70 + ارسال نظر
مشنی چهارشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 09:14 ق.ظ http://marsy.blogfa.com

نمی دونم چرا ادم ها گاهی وقت ها اینقدر ... میشن که ...خوش باشی دوست عزیز

سیگما چهارشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 09:21 ق.ظ http://where

زبانم را نمی فهمی٬ نگاهم را نمی بینی
ز اشکم بی خبر ماندی و آهم را نمی بینی

سخنها خفته در چشمم٬ نگاهم صد زبان دارد
سیه چشما! مگر طرز نگاهم را نمی بینی؟

سیه مژگان من! موی سپیدم را نگاهی کن
سپید اندام من! روز سیاهم را نمی بینی؟

پریشانم٬ دل مرگ آشیانم را نمی جویی
پشیمانم٬ نگاه عذر خواهم را نمی بینی

گناهم چیست جز عشق تو؟ روی از من چه می پوشی؟
مگر ای ماه! چشم بی گناهم را نمی بینی؟

سورنا چهارشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 06:04 ب.ظ

ای که نیامدی...

سورنا چهارشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 07:55 ب.ظ

سلام عزیزدل!
خوبی؟
فقط خوب باشی.
وها ..اینجا میام..تا عشق را بیاموزم..
با آنکه میدانم عشق گآموخته نمیشود...
خوب این هم یک تلاش...
و ها ندا جان!
من وکالت نخوانده ام...
سیاست خوانده ام که از آن سخت بیزارم...
باز هم خواهم آمد...
اگر چه هیچ نیایی...
درود...

سورنا چهارشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 08:11 ب.ظ

از سر آمدم
حدس درست...
شاید ام نه..برای اینکه از تا باد هرچه باد خودم نیز خسته شده بودم از این رو جایش را به چپ کوچه عوض کردم...
از این بعد باید عشق را جستجو کنم...
پس بهتر است عشق را در چپ کوچه جستجوکنم...
و اینم برای تو!
عشق !
شعر بلند
چشم
خداست...

وحید چهارشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 08:37 ب.ظ

وحید //////////
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نهلیست...است؟؟؟؟

سلی پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 12:15 ق.ظ

سلام خانومی..
چطوری؟؟
هنو همون شعره قشنگه که؟؟؟
آپت کو پس؟
ای شیطون
به قول امین بیزی میزنی ها :دی

مانی پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 10:45 ق.ظ http://marsy.blogfa.com

salam duste aziz mamnoon az nazare lotfy ke dary rastesh ham zehnam ye kam mashghuule va ham dardsam zyade. age forsat shod shayad vasatun benevisam.
ama be khatere chizy ke neveshty hatman ao ham mikonam. mer30 va movafagh bbaراستی چه خبر از درس ها؟ ... تا بععد

گل یخ پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 12:19 ب.ظ


جز نقش تو در نظر نیامد ما را
جز کوی تو رهگذر نیامد ما را
خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت
حقا که به چشم در نیامد ما را

پروانه آبی پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 02:15 ب.ظ http://www.blue-butterfly.blogfa.com

سلام.
امیدوارم حالتون خوب باشه.
شعرتون مثه همیشه قشنگ بود.
شاد باشید و سلامت.
به امید روزهای آبی اما ارغوانی.
بای بای.

ر و ز ب ه پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 06:53 ب.ظ

تسلیت قلب صبورم !!

سورنا پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 07:11 ب.ظ

بازارت گرم باد.

سورنا پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 08:11 ب.ظ http://pagah.blogfa.com/

دوست گرامی یار مهربان سلام دوباره
دعوتت می کنم که با قدمهای سبزت گلواژه های گوذت را بر من منت نهی
منتظرت می مانم تا بو بکشم گوذت را

ماهک پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 08:58 ب.ظ http://baroon77.blogfa.copm

-------------------------------------------
خیلی سخت است وقتی همه کنارت باشند و باز احساس تنهایی کنی. وقتی عاشق باشی و هیچ کس از دل عاشقت باخبر نباشد . وقتی لبخند می زنی و توی دل گریانی . وقتی تو خبر داری و هیچ کس نمی داند . وقتی به زبان دیگران حرف می زنی ولی کسی نمی فهمد . وقتی فریاد می زنی و کسی صدایت را نمی شنود . وقتی تمام درها به رویت بسته است... آن گاه دستهایت را به سوی آسمان بلند می کنی و از اعماق قلب تنها و عاشق و گریانت بانگ برمی آوری که: « ای خدای بزرگ دوستت دارم!» و حس می کنی که دیگر تنها نخواهی ماند.

ر و ز ب ه پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 11:19 ب.ظ

ماجرا ها داره...
دیدم آهنگ وبت رو این گذاشتی..
از مجید خراطها
منم این به یادم افتاد گفتم بهت
!!
همین !!

سورنا جمعه 23 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 07:42 ق.ظ http://pagah.blogfa.com/

عشق من عزیز من چرا نیامدی
من که گفتم منتظرتم
جاده ها را گلواژه فرش کردم تا بوی گوذت
را بشنوم
منتظرتم با گوذ زیبایت وب ما را نورانی و عطر آگین نما

سورنا جمعه 23 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 09:15 ق.ظ

»
چشمهایم را برد
سرخی لبانت
من کورم

لیلا جمعه 23 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 03:54 ب.ظ http://leilon.mihanblog.com

سلام به ندا جونم !
سراغم از که می گیری؟
نگاهی کن غمم در سینه می جوید رهی
تا ننگری سیمای غمگین مرا.
همیشه نو باشی.

سورنا جمعه 23 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 07:22 ب.ظ

سلام ندا!
این سورنا جدید کیست
من که نیستم.
نمیدانم ترا دعوت میکند یا مرا...
و ها
رفتم سفر قندهار.....
تا بعد...

سورنا جمعه 23 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 11:20 ب.ظ

بروزم بیا!
بنظر.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد