دیگه دلم نمیخواد نوشته هامو بزنم تو وب
این آخرین خط خطی هایی هست که" به ذهن خاک خوردم رسید" و براتون نوشتم
از این به بعد؛ از هر متنی که خوشم اومد و خوندنی بود و دست اول میزنم تو وب
نوشته هام هم میمونه برای دلم
خواهشا این یه بار رو بخونین و حرف دلتون رو بزنین
جای اینکه خبر بدین آپ کردین و یا" باری به هر جهت" یه چیزی بنویسین و برین
و اما........
چه چیزی برای توئ نوعی ؛حکم تقدیراست و محتو م ؟؟؟
برای من ...
اصل عشق است و استثنا خیانت،فقط با این خطا که...
در این معادله مرگ عشق را حساب نمیکنم. همین
چرا نمیخوای حرفای دلتو بنویسی....
هر چه که از دل بر آید لاجرم بر دل نشیند....
منظورت از اینکه گفتی
از این به بعد؛ از هر متنی که خوشم اومد و خوندنی بود میزنم تو وب
چی بود...دوست من از این وبلاگا زیادِ که چیزایی دارن که مثل همه...
ولی وبلاگی که حرفدل باشه کمه...
این اولین باریه که وبلاگتو میبینم ولی از من میشنوی این کارو نکن. حرف دل نوشتن بهتر از مطلب های اینو اون رو کپی کردن تو وبلاگِ...
همین....
تقدیر من این است
احساس میکنم
در هر کنار و گوشه این شوره زاره یاس
چندین هزار جنگل شاداب
ناگهان
می روید از زمین
چندین هزار چشمه خورشید
در دلم
می جوشد از یقین
ــــــــــــــــ
امیدوارم همچنان بنویسی و بنویسی. دنیای وبلاگنویسی به نوشته های نیاز دارد دوست من.
سلام
وب زیبایی دارین
و همچنین
مطلب زیبایی بود
پر از شور و نشاط
امیدوارم در پستهای بعدی این شور و نشاط تداوم داشته باشه
وبلاگ ما دل شدگان با داستان سرگذشت یه عشق منتظر شماست
امیدوارم که کمی از وقت عزیزتونو در اختیار ما بذارین
و این مطلبو بخونین
در پناه حق
اصل عشق است و استثنا خیانت
منم موافقم
امیدوارم همچنان بنویسی
برایت اصل عشق است
استثنا خیانت وجود دارد
(( در ره عشق حقیقی خیانتی نیست ))
و عشق نابود شدنی نیست
عشق بازیچه و حکایت نیست
در ره عاشقی هیچ شکایت نیست
معشوق را چو نیست کران
درد عشاق را نهایت نیست
تو خوب گفتی
و تا نوشته ای هم نشه و مهم هم نباشه و خودت زیباش ندونی
گزاشتنش بی فاید ست
چون خودت خط هایی که بهم زدی رو از ته دل دوست نداری
ــــ
می گویم سعود کن به بلندترین مکانی که قدرتش را داری
خیلی حرف بزرگیه خیلی
نگاهی کرده در آفاق و ماهی کرده ام پیدا
چه روشن ماه و روشن بین نگاهی کرده ام پیدا..
منتظرم
[گل]
و عشق مرگ کسی را که به عاشقی مبتلاست
سلام خانوم
تو که همه نوشته ها یکی از یکی بهتره و با حال تر. شما دختر ها که ذوق و شوقتون بیشتر از............
البته من خودم رو میگم که زیاد اهل نوشتن نیستم هااااا جو نگیرتتون. البته پاش بیافته من خودم کم نمیارم فقط حال و حوصله درست و حسابی ندارم و دیگه از ما گذشته که....
التماس دعا
حال که مرا خوانده ای به ضیافت پس بشنو
که......
تقدیر آدمی گاه بی صدا
دل تنگ را نشانه می رود
سلام
یک چیزی رو دوستانه بهت میگم وقتی حس کردی نمی خواهی بنویسی تنها راهش اینه که فقط ننویسی شاید بگی توضیح واضحاته شاید فکر کنی الان هم همینکارو کردی ولی می بینی تو ننوشتنت رو هم نوشتی پس دردت نوشتن نیست که درمانش ننوشتن باشه این یک معادله بسیار ساده است و گواه من همین پستته . ما ادما معجونی از تناقضات هستیم وقتی میخواهیم سکوت کنیم فریاد می زنیم وقتی دلمون فریاد میخواد خفه اش میکنیم هر پدیده ای در ما در اوج به ضد خودش تبدیل میشه پس میتونم این نتیجه رو بگیرم تو این روزها تشنه نوشتنی
موید باشی و نویسا
سلام
خوبی ؟
من هم بیشتر مواقع ( شاید همیشه )
چیزی ( مطلبی ) از خودم ( دست نوشته خودم )
توی وبلاگم ننوشتم
ولی هر پستی که تو وبلاگم گذاشتم
درسته که دست نوشته خودم نبوده
و
فرد دیگه ای این مطلب رو نوشته
ولی دقیقا همون حرف دل من بوده ...که... از زبون دیگری نوشتم
فکر میکنم که شما هم میخواین همین کار رو بکنید
درسته ؟؟؟؟؟
امیدوارم که همیشه خوش باشید
برای من حکم تقدیر وجود نداره.
نه عشق نه مرگ !
--------
فکر می کنم اشتباه می کنی که نمینویسی....
سلام جالب بود
به ما هم سرکی بکشید خوشحال میشیم
همه وجود من یک تکه تقدیر عمودیه زمانی هم افقی میشه
منو بیشتر تو شعرام بخون اونجا بیشتر جرف میزنم اون ادم توی شعر تشریح پذیر تره و راحت تر به حرف میاد تا این رضای روزمره
اصل عشق است اما به قیمت درک تمامی آن نه فقط خوشی هایش
و خیانت که همان آیینه ای است چهره واقعی عشق های پوچ را برملا می کند...
.......................
و مرگ برای عشق بی معناست چراکه اگه می مرد اکنون تو وبلاگی
نداشتی برای نوشتنش..!
سلام ندا خانوم
اولا از کجا فهمیدی ما مریمیم
دوما
ندا خانوم بنده با شما مشکلی ندارم که اونم اساسی باشه
شما از دور قضیه رو دیدین و قضاوت کردین
که باعث رنجش بنده شد
والا من ژدر کشتگی با کسی ندارم
دوستم ندارم کسی از دستم ناراحت بشه
با شما هم مشکلی ندارم
اوکی
پس اگه خواستید بیاید قدمتون روی چشم
سلام ندا خانوم
راستش وقتی داشتم وبت رو میخوندم حالم اصلا خوش نبود و به این خاطر بود که به قول خودت نظری که دادم یکمی....
الان هم که میخوام بگم اگه یه روزی نخواستی نوشته هات رو تو وبت بذاری پس سعی کن در یه دفتری بنویسی که اگه یه روز ی خواستی به اندیشه هایی که در گذشته داشتی نگاهی بکنی بتونی بری سراغ دفترت و یاد ایام بکنی.
یکی از عزیزانم بهم میگفت اگه ننویسم دیوونه میشم و حتما باید حرف دلم رو یه جایی بنویسم. میگفت وبلاگ بهترین جا برای نوشتن حرف های دلم هستش ولی در بعضی وبلاگ ها نمیشه همه چیز رو نوشت و....
ندا خانوم من احساس میکنم دست نوشته هایی که داری خیلی بیشتر از سنتون میخوره و یه جور هایی دست به قلم هستی و از نوشتن لذت میبری و نذار لذت نوشتن رو با چیز دیگه عوض کنی که فکر کنم چیزی نیست که جای نوشتن رو بگیره. خلاصه برات آرزوی خوشبختی میکنم و امیدوارم همیشه و همه وقت موفق باشی.
بنویس و همیشه حرف های دلت رو بزار همه بدوننند که تو میتونی بهتر و بهتر از همیشه.
التماس دعا
سلام ندا خانوم
فراموشت نمی کنم
چون بهترین دوستمی
هر چند که شاید من خیلی هم برای تو از صمیمت قلب آشنای مهربانی نیستم.
اگر قسمت باشه من هم به این زودیا قلم و فقط روی سررسید کهنه ای که دارم متمرکز میکنم و از دنیای مجازی دست میکشم
هروقتی سر رسید و باز کردم و شعرها رو خوندم روحی تازه کنم و به احساسی خوش دست یابم
من به این واقعیت بزرگ دست یافتم که هیچ شاعری نمی تواند بدون عشق شعر گوید هیچ شاعری همانطوری که خودم الان شاهدش هستم
تو مسافری هستی که روزی از آسمان دلم
پرواز خواهی کرد
شاید آن روز زیاد هم دور نباشد
چند شبه که من آدم سابق نیستم نمی دونم چمه
فقط شب که می رسه انگار قلبم تو سینه جاش خیلی تنگه خیلی
این یه فشاریی که به دلم میاد
علتش و که نمی دونم اذیت میشم
آرامشت آرزوی من
سلام ندا جان
تقدیر برای من درد است و درد است و درد...تا مرگ
به نظر من نوشته هات همیشه زیبا و دلنشین بوده اینو نه در باب تعارف گفتم
نمیدونم دلیل این کارت چیه ولی از روی شناختی که توی این مدت از شما پیدا کردم مطمئنم میدونی داری چیکار میکنی
نوشتن مطلبی که شاید از خودت نباشه ولی میتونه حرف دلت رو بزنه به نظر من مهم گفتن حرفهاییه که روی دل سنگینی میکنه
موفق باشی
بدرود
یادم رفت اسمم رو بنویسم
سلام ندایم
ندا جونم ، جونم برات بگه که تو این روزگار ، عشق بیچاره استثناست :( این روزا به کلی فراموش شده ، دفن شده ...
ندا بازم بنویس ولی نوشته رو تبدیل به وظیفه نکن ! هر موقع حرفی واسه گفتن داشتی بنویس ... باشه ؟
پس نوشتن رو کنار نذار :)
قربونت
سلام.
واقعن پیامت حرف نداشت .
فال با پلک چشم و ...
بازم برام بنویس غزل نویس.مجله جوانان امروز ۱بهمن یه غزل ازم چاپ کرده بگیر و نظرتو بده.بای
سلام ابجی
خوبی عزیز
ممنون که باز خبر کردی
می بخشید که دیر کردم
اپت بسیار زیبا بود
باز هم بازی با کلمه ها
سوالت .....
نوشتن حرف دل....
هم خوبه هم بد و اینکه نمی خوای دیگه بنویسی این مهمه که چرا؟
در مورد عشق تو این زمونه مثل گشتن تو انبار کاه .....
چرا در معادله مرگ عشق را حساب نمی کنی؟
اگه میشه بیا باز سوالت یه جور دیگه ازم بپرس
باز اپ کردی خبر کن
بیا پیشم
منتظرتم
صدایت آرام بود
نمی دانم میان کدامین تلاطم اسیر گشتم !!
فکر می کنی زمان عاشقی فرا رسیده باشد ؟!
خش خش برگها لالایی رفتنت شد
سکوت را در کدامین پستو پنهان کردی ؟
من از هجوم آرام صدایت
به ارتفاغ پست نیستی های مردد هجرت کردم ...
....
بخوان طراوت مطلق !
ببین
برای عاشقانه های دوباره چه زود پیر گشته ام ...
سلام بچه
چون اسرار کردی اومدم ( چشمک)
حرفی ندارم
تو دل ماندن به از ناگفته ایی که خواننده نداند
موفق باشی خانم کوچولو
سلام
نوشتن فریاد خاموشی است که در گلو مانده ؛ ندا ! فریاد رو از خودت نگیر راه گلو که بسته شد ...
ندا می دونی چیه؟ دیگران به اندازه ای دوستت دارند که خودت خویشتن را دوست می داری ؛ هیف که هیچ شاعری نمی تونه خودخاه باشه ؛ وگرنه...
اگه تشنه ترین ادم دنیا باشی فوقش با ۲ تا لیوان اب سیراب میشی بیشتر از اون که کنارت بذارن ردش میکنی شایدم قدرشو ندونی و دور بریزی و یادت بره که چقدر واسه بدست اوردنش تلاش کردی ؛ ندا کسی که عاشقش هستیم مطمعنآ تشنه عشق ماست یادمون باشه انقدری از عشق نثارش کنیم که ...
ندا بنویس ؛ این بار برای دلی بنویس که تنها مونده ؛ ندا جون به داده دلت برس ! صدای کمک خواستنش رو توی این چند سطر می شنوی؟
اینجا ادمهایی هستند که خیلی دوستت دارند ؛ نظرهاشون را می بینی؟
بنویس برای کسایی که دوستت دارند و اگر نباشی و ننویسی دلتنگت می شن ؛
بنویس برای خودت؛
بنویس برای دلت .
سلام واقعا شرمندم انگار خیلی دیر کردم
ببخشید
این سناریوی زندگی ام بود
که همیشه
در گیر واژه هایی باشم
که سر و تهی ندارررررد!
در دوره سنگینی
ذهنم از روی فاصله ها پرید
و
دنیای من
از کوچکترین شهرها هم
کم جمعیت تر شد
نمی دانستم!!!!!
به سوی چه تنهایی
بزرگی می روم
و این ندانستن
روزهایم را
از خوشی های کوچکی
لبریز کرده بود
اما عادت کرده بودم
به همین روز مر گی ها
به حس هایی
که
در لحظه ها
جاری
می شوندو
می میرند!!!!
در این زندگی ِ تکراری،
هیچ چیز مطابق میل ِما نخواهد بود.
همیشه شکلی هست
همیشه شکی هست.
حسرت هست
پشیمانی هست.
اسیر ِ عادت ها،
رنج ادامه دارد.
شادی با توهمات،
رنج با توهمات
من میروم
تو هم برو
می خواهم باز نصف شوم
می دانم و می دانی
دنیای مجازی مال انسان های خوشحال است
پس خواهم رفت
به همان گوشه ی اتاقم که سازم بر دیوار تکیه داده و
منتظرم است تا در آغوش بگیرمش
دریغ نمیکنم
چون تسلی بزرگیست
روزی نزدیک
با نگاهی خواهی دید
خدانگهدار
همین
سلام.
تو همیشه قلم ات توانا و دلنشین بوده.اینو تازه گفتم بذا اولینی باشی که میخونیش.
::::::تمام وجودم را در نوک قلمم میچکانم تا تو در شاه بیت غزلهایم قافیه شوی:::::::.بای
سلام
بهتره کسی که مخش تاب ورداشته چیزی نگه و ساکت بمونه ببینه دیگران چی میگن چون اون کسی که میخواد برات بنویسه مثل همه نیست و دیوونست...........
شاید نظرش هم کاملا متفاوت با نظر هایی باشه که تو وبت میبینی و میخونی.
موفق باشی
التماس دعا
همین کافیه..
..............................................................
................
......................................
...
در یک غروب پاییزی در کنار پنجره ی دلتنگی هایم نشسته بودم و آخرین تلاش خورشید برای نوازش سرو جلوی خانه را می نگریستم سایه مهر خورشید که بر تکتک شاخه های سرو نقش بسته بود رفته رفته در غبار دلتنگی های آسمان در پس آن ساختمان بلند زیر تلالو نگاه هزاران پرنده عاشق محو می شد و دستان نیاز درخت در جستجوی انوار محبت خورشید کوتاه ماند...............
گرگ و میش غریب آسمان به تاریکی گرایید و بر راه پرنده های عاشق پرده ظلمت افکند........
و شمیم خوش عشق را در نگاهشان خاموش گرداند.........
و سرو را بی رحمی تمام در خودش فرو برد و تلاش و آخرین امیدش را خاموش گرداند..........
ترسیدم ....... از آن تاریکی ......از آن ظلمت دور که آن قدر به من نزدیک بود............
از آن پنجزه .............پنجره دلتنگی..............دور شدم و روی بر گرداندم............
نشاید که نگاهم در آن سوی پنجره به آسمان دوخته شود............
سلام عزیزم خوبی
تقدیر کاری به این نداره که ما چه چیزی اتفاق بیفته که ما دوست داریم
تقدیر کاره خودشو میکنه
بیا پیشم
موفق باشی
سلام ندا
ممنون از داستان بی پیرایه تو
می تونی یک قصه گو برای تلطیف احساس باشی
سلام عزیز
فکر کنم تو هم د چار یه دردایی شدی و این خوبه
تا بعد....
السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لاجعله الله اخر العهد منی لزیارتکم..............سلام بر حسین ,سرور و سالار شهیدان...فرا رسیدن ماه محرم ماه درس رشادت و شهامت از حسین ابن علی علیه السلام و یاران باوفایشان را بشما و تمامی مومنان ره رووان آن امام بزرگوار ...تسلیت عرض می نماییم در ضمن باستحضار شما میرساند کلبه درویشی حقیر با مطلبی آموزنده با عنوان " رسالت حسین پا برجاست " بروز شده است ...خوشحال خواهم شد دیدن کنید و نظرات خود را مرقوم فرمائید ،مثل همیشه منتظر قدمهای سبز و حضور گرمتان هستم ...آرزوی تندرستی و سعادتمندی شما را در تمامی مراحل زندگی دارم..... کاش بودم شعله تا شمع مزارت می شدم/ چلچراغ زائر شب زنده دارت می شدم/کاش بودم پرچم حاشیه دار ماتم ات/تا که زینت بخش بزم سوگوارت می شدم/کاش بودم حلقه حلقه همچو زنجیر عزا/بر کف دل بیقراری بی قرارت می شدم.... التماس دعای فراوان دارم.. ...در پناه حق و خدا نگهدارتان.
در غریبانه ترین لحظه های تنهایی خویش...
چشمهایم را که در آن دریایی از محبت موج می زند
به تو خواهم بخشید
تا هیچگاه به پاکی احساسم شک نکنی...
سلام ندا جون
اولین باره که به وبلاگت میام و نوشتت رو میخونم...ولی برام علامت سوال شد که چرا دستوشته ی خودت رو دیگه اینجا نمیذاری؟!
درباره ی سوالت هم...واقعا تا بحال بهش فکر نکردم...نمیتونم بیخودی یک جواب بنویسم.
دست عشق از دامن دل دور باد!
می توان آیا به دل دستور داد؟
می توان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟
موج را آیا توان فرمود: ایست!
باد را فرمود: باید ایستاد؟
آنکه دستور زبان عشق را
بی گذاره در نهاد ما نهاد
خوب می دانست تیغ تیز را
در کف مستی نمی بایست داد
سلام
اول اینکه کار خوبی نیست اگه بجای حرف هات بخوای مطالبی رو که فکر می کنی خوبه رو تو وبلاگت بزاری
چون فکر می کنم اونوقت مثل خیلی از وبلاگ ها تکراری میشی
البته این نظر منه
و اما . . .
توی عشق هم خیانت هست و هم فراغ
ولی
من مرگ عشق رو قبول ندارم
چون عشق واقعی نمیمیره حتی اگه صاحب عشق بمیره
.
.
.
من بازم منتظر حرف های خودت تو این وبلاگ هستم
تا به زودی
سلام دوست من
میبینم که تو هم رفتی به هزار توی احساست و از این به بعد برای دل خود مینویسی و تنها خواننده دلنوشته هات خودت هستی . تنهای تنها . چه حس جالب و قشنگی . سالیان سال برای دل خود نوشتم و در این میان مدتی در معرض داوری عموم گذاشتم . مدتی هم هست که دستم به قلم نمیره تا کجا و چگونه قلمفرسایی کنم......
خدانگهدار
من سهم نذر حمعه هام رو همیشه ادا میکنم اگر چه شده با یک حرف
و امروز هم با یک غزل درست شبیه پیش بینی تو
سلام ندایم..
خوبی ندا جان؟؟
چرا ننویسی نوشته هاتووو؟؟
تو خیلی قشنگ می نویسی...
می تونی نظر بقیه رو هم برا نو شته هات بدونی ..
هر موقع می تونی نوشته های خودتم بذار...
من که منتظر نوشته های خودتم..راستی به نظر من عشق استثناس...
در ضمن ندا تو هم بیا تو وب گروهیموننن..
بیا اون جا بنویس..تاون جا حداقل نوشته هاتو بنویس..
بوس بوس
سلام.
خیلی زیبا مینویسی.
نه اینائی که تو وب میزنی!بازم منتظرم.
راستی چه وقت اون میشی؟؟
سلام. خیلی ممنون که به وبلاگ من سر زدید. نقاشی جدیدی کشیده ام.بیایید ببینید.
سلام. خیلی ممنون که به وبلاگ من سر زدید. نقاشی جدیدی کشیده ام.بیایید ببینید.
با کلمه های من هر جور که دلت می خواد تا کن راحت باش دختر خوب