حکایت های من...

آمدم ...بنویسم ...آنچه خاک می خورد در این بی نهایت فکرم...

حکایت های من...

آمدم ...بنویسم ...آنچه خاک می خورد در این بی نهایت فکرم...

یکم درد و دل....

همگی کم و بیش با این جملات قصار آشنایید ...

زندگی رسم خوشایندی نیست / زندگی اجبار است/ لاجرم باید زیست

حال من میگویم....

زندگی رسم خوشایندی نیست / زندگی مردن تدریجی ماست

زندگی تکرار است / مثل تکرار فصول /مثل تکرار جنون

زندگی افسون است / مثل خواب/ مثل خیال

گاه پر از عشق و نیاز / گاه پر از نفرت و کین

زندگی تدبیر است/ نه / زندگی تحقیر است

زندگی کوتاه است/ نه برای منِ دلخسته از این شهر و دیار

زندگی دریا نیست / رود که نه / شاید چشمه ای گندیده

حکم تقدیر / حکم اجبار / هر چه هست باید زیست

حاصل عمر چه شد ؟؟ کس ندادم پاسخ

پیر اگر گفت تو را پیر شوی / نفرین کرد

زندگی نفرین است /ارثی از شیطان است

کاش/ ای کاش / زندگی یافتن رابطه ها بود/ میان من و تو

زندگی باور زیبایی گل / زندگی عشق/ زندگی یک پل بود

کاش ای کاش / مشق اول / سال اول دل بود

تا زمانی که پر از کینه نبود/سنگ نبود / سینه پرازدرد نبود

زندگی مثل سرابی مبهم/ در نهایت پوچ است

مثل یک بازی /بازی گل یا پوچ / اول آخرپوچ است

گل کجا بود در این شهر غریب/همه گل ها خشکید

غنچه ها پر پر شد /کس نپرسید چرا گل پژمرد

در نهایت می توان این را خواند

زندگی کردن ما مردن تدریجی ماست

ولی ای کاش/ای کاش/ برسد روزی که...

لذت رویش سبز/ بوی نان/ بوی بهار

لطف گل / بوی چمن / یک طلوع تازه

همه ارزانی آن طفل فردا باشد.

تا از آن پس بنویسد با عشق / زندگی یعنی این /همین

____-------------------------_____

نظرات 76 + ارسال نظر
داداشی سه‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 10:49 ب.ظ http://www.metallicawasp.blogfa.com

عالی بو ندا جونم دوست دارم حتی بیشتر از یه خواهر واقعی

امیر چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 01:24 ق.ظ http://www.loloknat.blogfa.com

سلام ندا جون
من امشب باهات موافقم . هر چی که نوشتی همش حقیقته.
نمی دونم چرا ولی اصلا حال خوبی ندارم .
شاید وقتی دیگر
آپم ولی خودمم نفهمیدم چی نوشتم.
بیا
تا دوباره...

رهگذر چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 07:15 ق.ظ http://ney-labak.persianblog.com

سلام

جهدت در قلمرانی . قابل تمجید است

آندم که آدمیان همه سر بر بالین می نهند . تو بیداری !

آنگاه که بیداران- همه خاموش . چشم بر می گشایند . تو خفته ای !

ای دخترک- سرکشیده از زمان !

فرصت ها را به شکار بنشین

و در میان- لحظه ها . بذری فشان که حاصلش باقی ماند و باقی

و اما زندگی ( در قسمتی از یکی از سروده هایم گفته ام : )

......

زندگی بودن نیست !

زندگی ماندن رفتن نیست !

زندگی بودن- بر ماندن هاست

زندگی ماندن- بر بودن هتست

زندگی . . . .


بدرود

( رهگذر )

گل یخ چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 08:09 ق.ظ


در نهفته ترین باغ ها دستم میوه چید
و اینک شاخه نزدیک از سر انگشتم پروا مکن
بی تابی انگشتانم شور ربایش نیست عطش آشنایی است
درخشش میوه درخشان تر
وسوسه چیدن در فراموشی دستم پوسید
دورترین آب
ریزش خود را به راهم فشاند
پنهان ترین سنگ
سایه اش رابه پایم ریخت
و من شاخه نزدیک
از آب گذشتم از سایه به در رفتم
رفتم غرورم را بر ستیغ عقاب شکستم
و اینک در خمیدگی فروتنی به پای تو مانده ام
خم شو شاخه نزدیک
خم شو .زندگی کنار تو یعنی عشق

سعید از غریبانهای مهربان چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 08:23 ق.ظ http://baroon77.blogfa.com

سلام ندا
واقعا زیبا بود ، همیشه موفق باشی
**************
به رود زمزمه گر گوش کن
ــــ که می خواند
سرود رفتن و رفتن
ــــ و بر نگشتنها
***********
......... سعید .

ساغر چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 09:04 ق.ظ http://www.saghar60.blogfa.com

سلام ندای جان مرسی که به وبم سر میزنی و هنوز فراموشم نکردی کم لطفی از طرف من بوده عزیز.شرمنده مدتی درگیرم.ولی بدون به یادت هستم.موفق باشی

مصطفی هیچکس چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 10:31 ق.ظ http://bofmens.mihanblog.com

سلام ندای عزیز

متشکرم زا اینکه به یاد ما هستی
آری زندگی رسم خوشایندی است اما چه رسمی که خوشایند باشد ..زندگی پوچ است..می گیم شاید شاید اما ما اصل حقیقتیم اگر بخواهیم حقیقتی را باور کنیم
زیرا پوچی اصل بی اعتقادی نیست شاید ما را به اعتقاد دیگر باور کند ...اعتقاد وجودی ماورای پوچی
سال اول دل..اما دل هائی را می شناسم که در همان سال اول مانده اند و بسیاری به بالاتر رسیده اند اما فاخر و مغرور

یا حق

خلود چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 11:41 ق.ظ http://khanehomid.persianblog.com

زندگی خالی نیست

مهربانی هست سیب هست ایمان هست

آری تا شقایق هست زندگی باید کرد

سپهری
.........................................

زندگی زیباست فقط زاویه دید را عوض کن....


گل یخ چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 12:50 ب.ظ


هنوز هم وقتی ...
هنوز هم وقتی قلب شیشه ای احساسم را با سنگ نا مهربانیها می شکنند
شمع آرزو هایم را با جرقه اشک روشن می کنم و در اقیانوس ژرف خیال
سوار بر زورق اندیشه تا فراسوی دشت آرزوها سفر می کنم
راستی چه خوب بود اگر من هم بالهائی به سپیدی نور و به لطافت پر پروانه داشتم
در این صورت تا آبی آسمان عشق تا سرزمین کبوتران عاشق آنجا که کینه و ریا جواز ورود ندارد...
چرخ می زدم آنجا که پلاک خانه دلها عشق است

[ بدون نام ] چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 01:26 ب.ظ

سلام

خواندم سلام- بی نامت را

لطفت مستدام

همیشه پر باشی از شکوفهای سرایش

(ی) چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 05:36 ب.ظ

اینجا مردم به بودن خود نیز با تمسخر می نگرند
دنیاهای واهی
هدف های گم
کوچه ها نیز تنها یادآوران آخرین لبخندهای یخ زده اند
سلام ندای گلم خوبی عزیزم
راستش باید بگم درست نوشتی زندگی اونقدرها هم که فکر میکنیم بد نیست وبه قول شاعر در هر نفسش شکری واجب
به خاطر همه مهربونیات که تنهام نمیزاری ممنونم گلم

نگاه عشق چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 06:26 ب.ظ http://www.negahe-eshgh.blogfa.com

سلام دوست عزیزم
امیدوارم حالت خوب باشه .آره راست میگی خیلی از این حرفا شنیدیم.(زندگی رسم خوشایندی نیست / زندگی اجبار است/ لاجرم باید زیست)
ولی ایی کاش میگفتی که زندگی مثل یک دریای آروم میمونه ولی چون ما آدما شناگرای خوبی نیستیم به گمون اینکه این دریا طوفانیه عرضه این آرامشش رو نداریم.در صورتی که اینطور نیست.هر بلایی سر مون می یاد تقصیر خودمونه.
یا حق

فرید (سمفونی سراسیمه) چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 06:45 ب.ظ http://www.faridnikkar.blogfa.com/

سلام دوست من ار اینکه به من سرزدی ممنونم من هر وقت که می آیم حرفی تازه داری موفق باشی
و بلاگت خیلی قشنگه جوریه که نمیشه از شعر هات دل بکنی
امیدوارم سر افراز و پاینده باشی
بازم سر بزن
فعلا خداحافظ

سامی چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 10:39 ب.ظ http://martek.blogfa.com

سلام نداخانوم شاعره

مطلبت روخوندم..می گم چراحالاگیردادی به این زندگیه

فلاکت زده....

توضیح لطفا...؟؟؟؟

مهسا.خ پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 12:01 ق.ظ http://www.butterfly.blogfa.com

سلام ندا جونم...
خوبی خانومی..
شعرش قشنگ بود .... واقعا بعضی هاش تو زندگی کنونی ما حقیقت داره...
ولی من یاد گرفتم که به زندگی و تمام مشکلاتش لبخند بزنم...
موفق باشی..
فعلا..

تنهاترین تنهایان پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 05:01 ق.ظ http://tanhatarinetanhayan.blogsky.com

بسم رب الحسین
دعوتت میکنم امشب به یه قطره اشک و هق هق
پرپر حادثه با تو سهم من بغض دقایق
دعوتم کن که بسوزم توی شک دل بریدن
ای خدا کی بود که برگشت ...
سایه ی تو ... یا دل من ؟
یا حسین شهید

مرضیه پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 11:43 ق.ظ http://memory-note.persianblog.com



قاصدکی روی سنگ فرش خیابان در انتظار دست یک فوت این همه رهگذر ...

کسی پیامی ندارد برای کسی ! قصه ی این همه تنهایی را قاصدک به کجا خواهد برد ...

.
با سلام،وبلاگ من بروز شده.خوشحال میشم.سری بزنید.

حضرت عشق --** روزبه **-- پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 11:47 ق.ظ http://hazrat-eshgh.blogsky.com

سلام
ندا
خستمه
خسته
..................

عباس نظیری پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 11:52 ق.ظ http://www.jadid.blogfa.com

سلام به ندای گلم
خوبی خواهر و دوست خوبم
باز هم از وبلاگت لذت بردم ... انگار که جزو عمر آدم نیست وقتی تو هستش
دوست دارم و امید وارم موفق باشی
بای

عباس نظیری پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 11:55 ق.ظ

راستی یه وبلاگ زدم و اشعارم راجع به نگار را توش مینویسم
اونم بری ببینی خوشحال میشم
www.bashayande.blogfa.com

ققنوس آبی پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 01:29 ب.ظ http://BluePhonix.Blogsky.com

سام بر شما دوست عزیزم
من ققنوس آبی هستم... یکی از رفقای مریم (فیلسوف کوچولو!) خوب... اینطور شروع میکنم که ایشان رفته اند به یک سفر، اینطور که خودش به من گفت مدتی که حتی اگر کوتاه باشد، به علت محبت شما دوستان عزیزش، طولانی در نظرتان خواهد آمد، در دسترس نخواهد بود. (. حتی پا رس! تا به عصبانیت اینکه بی خبر رفت ...!) خوب... همین دیگر! نگران نباشید! بر میگردد انشالله... و باید برگردد ! مگر دست خودش است!
به هر حال از من خواست که به شما دوستان عزیز خبر بدهم تا نگران نشوید و من هم خوب کمی دیر کردم و تعلل... ببخشید. و ببخشید از اینکه این متن را در وبلاگ تک تکتان کپی کردم و نتوانستن برای هر شخص متنی جدا بنویسم...
بدرود!
ختقج! (خبر گزاری تمامی ققنوس های جهان!)
بدرود!

----

و سر فرصت میگویم چرا یک ذره از درد و دلت را نپسندیدم.!

پسر اریایی پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 03:28 ب.ظ http://kordalivand.blogfa.com

تو قشنگ ترین تصویر گر رویاهای منی که زمین و آسمانم را خوشبو کرده ای و روی نیمکت های چوبی و کوچک خیالم همیشه گلبرگهای فکر زیبایت به بازی نشسته اند . پس دستم را بگیر و مرا با همه توانت به قاب قشنگ طبیعت ببر تا چند صباحی هم در پاییز خاطرات بهاریمان باهم زندگی کنیم

تو مرا هرگز نخواهی شناخت ...!؟ پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 06:32 ب.ظ http://www.dele-zaar.blogfa.com

تو مرا میفهمی , من تو را می خواهم ... و همین ساده ترین قصه یک انسان است

تو مرا میخوانی و من تو را ناب ترین شعر زمان میدانم

تو هم میدانی که تا ابد در دل من می مانی ...

سلام دوست عزیز
من آپم
مثل همیشه منتظر نظرتون هستم
فدات
بای بای

امیر پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 06:43 ب.ظ http://www.loloknat.blogfa.com

آخه تا کِی بکشم منت چشمای تورو

بذارم به پای چی وعده ی بیجای تورو

یه روز آفتابی می شی، یه روزی ام ابری و سرد

کدومو باور کنم؟ گرما یا سرمای تورو

این همه میان سراغم به هوای عاشقی

من یادم میاد فقط چشمای زیبای تورو

چرا هرکسی رو دوست داری تورو دوست نداره؟

نمیدم حتی به کس ، تلخی حرفای تورو

دلای دریایی شونو به رخ من می کشن

نمی دم به هیچ کدوم یه موج دریای تورو

منو منتظر بذار، هرجوری که تو راحتی

چی می خوام مگه؟ فقط ساختن فردای تورو

دوست دارم تمام دنیا رو بدم تا بدونم

راز فتح قلعه ی قشنگ رؤیای تورو

تا یادم نرفته یک بار دیگه واست بگم

من نمی دم به کسی تا عمر دارم جای تورو

مریم جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 12:24 ق.ظ

سلام به بهترینم
برای پرواز شبانه ام تنها دو بال از خیال در آسمان محال می خواهم آخر جنگی است میان تو که در اینه نشسته ای وبالبخند بی رنگ به من چشم دوخته ای با من که دیگر با فریادها هم سکوتم ازین پس نخواهد شکست.
می نویسم امشب به یاد گذشته ها از دلتنگیها .اشکها ولبخندها دربودن ونبودن ها و قاصدکهایی که به آنها دل بسته بودیم. اینبار سنگینی گذر زمان را بر شانه ی خاطرات با تلخی احساس می کنم. عزیزیم خود می دانی که اگر به خویشم واگذاری غرق می شوم . گم می شوم پس....
آری سوختن وساختن را نگه داشته ام برای دل. مثل کوه که دلش آتشین و رخش منجمد است. آتشفشان راز دل اگر به رخ پا گذارد از کف می رود .سرد می شود . خاکستر می شود پس باز هم خاموش می مانم

تو مرا هرگز نخواهی شناخت ...!؟ جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 12:25 ق.ظ http://www.dele-zaar.blogfa.com

سلام ندا جان
خوبی عزیزم ؟
مثل همیشه زیبا بود
راستی یه نگاه به لینکات بنداز ... اسم وبلاگ من خیلی وقته که تغییر کرده ... لطف کن اسمشو بکن دو پرنده یک پرواز
مرسی
فدات
بای بای

الیاس جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 07:29 ق.ظ http://www.ensanam_arezoost.mihanblog.com

سلام خدمت ندای عزیز
امیدوارم شاد و سلامت و قلمت پر حرکت تر از همیشه باشه
من خیلی در گیر کارام شدم
منو ببخش اگه کمتر سر می زنم

زندگی
و امان از زندگی
اما یکم تند نرفتی؟
به خدا زندگی شیرین می تونه یاشه اما
اگر این ما آدما بزاریم
این آدما

روزبه -- ** حضرت عشق ** جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 10:51 ق.ظ http://hazrat-eshgh.blogsky.com

...وقتی می یای صدای پات از همه جاده ها می یاد...
انگار نه از یه شهر دور از همه دنیا می یاد...
تا وقتی که در وا میشه لحظه ی دیدن می رسه ......
همه ی حاده ها به سینه ی من می رسه........

حضرت عشق به مناسبت فتح یه آرزو
آپ شد
منتظرتم
فعلا........
----------یا حق ! --------

ندا جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 10:57 ق.ظ

از حسین پناهی
میزی برای کار...
کاری برای تخت ...
تختی برای خواب ...
خوابی برای جان...
جانی برای مرگ ...
مرگی برای یاد...
یادی برای سنگ ...
این بود زندگی

علیرضا جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 05:47 ب.ظ http://www.taropud.blogfa.com

سلام
حتما بیا و نظر بده بهترین پست و گزاشتم
حتما بیای و ...
فعلا

ت مثه تنهایی جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 10:15 ب.ظ http://zaban-e-del.blogfa.com/

صدا بزن ، آنکه را سایه به سایه ی احساس تو خندید و گریست .

صدا بزن ، آنکه زخم تو را چشید .

صدا بزن مادر را ، یکتا فرشته ی خدا بر زمین .


این متن را برای تبلیغ وبم ننوشتم . من یه دوست قدیمی هستم . قصدم سر زدن بود . ندا خانم . در ضمن وبم نظرخواهی ندارد .

شهلا نوری شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 02:42 ق.ظ http://www.wlsaz.blogfa.com

سلام به همه دوستان که من را در اینجا ملاقات می کنید.
در وب من با مسائل زنان از زنانی دیگر برخورد می شود. دوست دارید شما هم نطر مدافعان آزادی و برابری زن و مرد را بدانید.
خوب خودتان بهتر می دانید چکار کنید

رضا حسینی شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 04:10 ق.ظ http://www.hosseiniMusic.mihanblog.com

××××××دل من با غمت صدها هزار راز نهان دارد
×××××
×××
××
×
××
×××
××××
×××××کدامین قاصدک از روی ماه تو نشان دارد
××××××××××××××××××××××××××××××××××
همیشه چشم براه حضور سبز و سازندتون در کلبه ی حقیرانم هستم
ارادتمند شما.........
.............................رضا حسینی...................................
در پناه ایزد عشق
یا علی[گل]

rez1 شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 06:39 ق.ظ http://civil7.blogfa.com

سلام
۱.آره حق باشماستببخشید ولی من به اکثر وبها سر میزنم اما از هرکدوم خوشم بیاد نظر میذارم.
۲.نمیدونم شما راجع به اون متن چی فکر کردین اما من اونو برای کسی که از دوستای خودمه و فکر نمیکنم شماها بشناسینش گذاشتم ونمیدونم منظورتون کیه .
۳.هیچی ولش کن.

امیر شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 12:04 ب.ظ http://www.loloknat.blogfa.com

سلام ندا جون
مرسی خانمی
من همینطوری هم دوستت دارم نیاز به اون همه احساس ... نبود .
البته می دونم چقده عصبانی شدی که نتونستی بفرستیش ولی سلام نکرده هم عزیزی
الان دارم از دانشکده برات کامنت می ذارم مثلا تو کلاسم
فعلا؛
تا دوباره

شاهد شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 12:26 ب.ظ http://shahedehozoor.persianblog.com

سلام دوست من. بهت سرزدم. وقتی عاشق کسی هستی، با اوهمترازی. واگرواقعا عاشقی در این لحظه با کل هستی همترازی. هیچکس نه درجایگاه برتر ونه پستتر قرار دارد. هر آدمی یگانه ، متفاوت، ولی نه برترونه پست تراست.(ازکتاب زندگی به روایت بودا). به من سربزن .منتظرت هستم.

ققنوس آبی (ایمان) شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 03:34 ب.ظ http://Bluephonix.blogsky.com

درود بر دوست خوبم!
خب... میگذاری قسمت قسمت جوابت را بدهم که؟ چون اینطوری مرتب تر میشود!
۱. میفرمایی درد ها از بودن است وحرفها از نبودن. راستش را بخواهی، من از این نمیتوانم جز این برداشت کنم که شما هم مثل من عقیده داری تا هستی هست،درد هم هست. گیریم مثل من حدیث صورت سرخ و سیلی را باور نداری. گیریم تو هم حکم صادر میکنی که : "هرآنکه میخندد هنوز خبر شوم را نشنیده است".گیریم مثل من نمیگویی اینکه توی سرت بزنند و گریه کنی چیزی است که کودک سه ساله هم از آن عاجز نیستونیک این سخن که "آنکه غمکمتری دارد، با تظاهر بیشتری میگرید".
نه، به اینها کار نداریم. حرف اینجا نیست. سخن اینست که اگر در مرز میان بودنونبودن تنها قدم میزنند و شعر را میبافند، آنوقت با تمام افتخار شاعران اسم شاعر را از خودشان بر میداشتند. آنوقت یک مشت خرفت مینشستند و پشت کرسی های بی دردیشان شعر میگفتند.
هرچه باشد، سخنی در انکار درد نمگویم. درد هست تا زندگی هست وتا انسان هست. از همانگونه که عشق هست. از همانگونه که جهلو ظلم هست. سخن اینست که نشستن در مویه خانه وزار زدن برای هیچ فاطی، تمبان نمیشود ونه لای جرزی را =ر میکند ونه شفایی را در آستین دارد. انسانسنگ نیست... و انسان است! در انعطاف درد باید شکفت! متوجهی؟و شگفت نیست ندا ی عزیز؟ این شگفت نیست؟ این که درد انسان را نه به تعظیم وا دارد، که همین او را از قهقه های لذت ابتذال تا شکفتن در باغی عجیب راهنمایی کند؟ وخود اگر درد اینچنین است، گو درد من صد بار بیش باد! ماجرایی چنان شگفت که گویی گشودن صندوق رازش، از حسرت مردی مفسد در گلاله ی یک روسپی بیشتر است! وچنان شگفت که من از دهانی که باز نیست متعجبم... سخت در شگفتم.
و شعر،دوست من، از درد مایه نمیگیرد. این بسیار مهم است. شعر درد یا شادی نیست.شعر مرگنیست و زندگی نیست. شعر حتی احساس نیست. شعر عینا خود زندگیست که در قالب سخنی میخواهد بگنجد و شاعر همانا دریچه ای است که این کبوتر نگنجیدنی را براستی به "معجزه ای" در بطن حقیقت باز میزاید. شعور انسان از درد و شادی ساخته نمیشود عزیز من. شعور انسان از آن چیزی ساخته میشود که هست...و براستی اگرجز درد نیست در کفمان، که این بسیار مضحک مینماید، خب حرفت درست است. اما یاد گرفته ام من نه انسان آسمانم و نه فرشته ی دوزخ. همینمکه هست. با یک گل اوج میگیرم وبا یک هق هق میشکنم! و این خود زندگیست! خود زندگی. اما اگر سخن اینست که درد ، در ورز دادن شعور انسان ماهرتر از دیگر احساس است، قبول دارم. چرا که ابتذال خنده های سر مستانه هرگزنه کشک سابیده و نه خری را رنگ کرده . و این حرف را میزنم بی آنکه انکار کنم درد مبتذل هم کم نیست. دردی بی مایه که گویی در گورستان بی مرده میگررید بر زندگانی آنان که در آینده خواهندش مرد!
اگر احساسی،که درد نیز از این دسته است را، از شعر حذف کنی، آن دیگر شعر نیست. دیگر حقیقت نیست.زندگی درد است و آه سرد، زندگی مرگ است و باز زادن برگ، زندگی آسان است وسخت چون بوسه بر آسمان...و شعر، پوزه بند را تاب نمی آورد: شاعران آزادند و دهان حقیقت و بس.
۲.در باره ی متنت: به این دلیل بسیار ساده چندان دوستش نداشتم که دوست دارد نتیجه گیری بکند. دوست دارد به ازای دوتا تجربه، تجسد شکوه انسان را بگذارد توی یک کیسه که صبح شهرداری ببرد. به این دلیل که سایه ای از یاس رویش افکنده شده،که البته جای ذم نیست. نمیدانم واقعی است یا نه،امامن در زندگی اینگونه نیستم(و چرا باشم؟) که در ازای زبانی که بیرون میکشند، جز خندیدن به صدای لالان و گرییدن در دل کار دیگری بکنم. وکارها را انجام میدهم مویه برای بعد.تا دستی نزدیکم هست که بگیرمش، تا انسانی که شب گرمش کنم و کودکی یتیم که نانش دهم، ببرایم مهم نیست که بفهمم آن خدا آن بالا چه میکند و چه نمیکند و زندگی را با چه فرمول ساخته. دست من به آن جاها نمیرسد. چون دوست هم ندارمگلایه بکنم، با خشمی فرو خورده و لبخنی به زور شکفته می آیم در بطن زندگی. چچرا زندگی هر چه هست، اگر چه دشوار، یگانه است و هیچ کم ندارد.
۳. درباره ی اسفند: فقط پرسیدم تا بدانم کسی دوستش دارد یا نه. وگرنه نظراتم درباره ی اسفند، زیاد خواندنی نیست!
۴.درباره ی ایرانسل: کسی پیشنهاد نداد، خواستم علاوه بر این خطی که دارم، یک شماره ی جدید هم داشته باشمو از امکانات ایرانسل که مهمترینش وکاربردی ترینش برای من سرویس GPRSاست استفاده کنم. گو اینکه اعتباری اش را خریدم تا مفت باشد! چیز بدی نیست... از رند نبودنش که بگذریم، برای تنوع بد نیست.هر چند از این نظر که در جاده ها دشت ها انتن نمیدهد، آن را در حد یک چیز مسخره آورده پایین.س وآدم بر میگردد میگوید به موبایلش: "آقا جان من! اگر بیرون شهر داشتم میمردم چه غلطی میکنی؟!" و این جوابش یک لبخند موذیانه از موبایل است!
۴. دوست خوب... از اینکه به وبلاگم آمدی ممنونم. امیدوارم بتوانیم دوستهای خوبی باشیم.اگرحرف تندی زدم ببخش. تخصص من در ناراحت کردن دوستان و عزیزان است و با مغزلی که من از آن زندگی را مینگرم، چندان هم عجیب نیست.و لی نمیخواهم حرفی را به کرسی بنشانم. هرگز نگفتم نوشته ات بد بود. گفتم من خوشم نیامد... و ایندو بسیار تفاوت دارند.
باشد که آسمان چتری شود که ازو قدرت هفت ستاره بر توببیارد، چنان که خیال من میبارد گاهگاهی.
از صمیم قلب، بی هیچ تعارفی، نه از طرف یک دوست یا برادر یا اینها،از طرف انسانی کوچک ومعمولی، برایت آرزو دارم که زندگی ات چنان شود که بی پایانی معنوی آن، تفی بر صورت مرگ باشد.
وچرا چنین نشود.
بدرود.

افروز شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 03:41 ب.ظ http://mane-oo.blogfa.com

زندگی این قدرها هم سخت و بد نیست .
وقتی بعد از یه روز خسته کننده و پر کار شب می ری خونه و لبخند بابات را می بینی و سلام مادرت را می شنوی و همه دور هم نشستند خستگیت در می شه احساس می کنی زندگی قشنگه .
زندگی واقعا قشنگه چرا چشم ما اون را بد ببینه ؟

رهگذر شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 06:06 ب.ظ http://ney-labak.persianblog.com

سلام

چیستت ای که به آیین تو آیینی نیست

کیستت کو که تو را بهتر از او دینی نیست

بال سر ده تو که هم مرغ شبی و هم روز

زانکه در دامگه عشق دگر بازی و شاهینی نیست

بدرود


( رهگذر )

پا رسا شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 06:46 ب.ظ http://parsatabriz.blogfa.com

سلام خسته نباشی
امیدوارم در تمام مراحل زندگی خوش باشید ...
اگر میشه من رو هم به لینک دوستان اضافه کنید ممنون می شم
خواهش دیگر اینکه می خواستم بدونم از کدوم شهر هستید و در حال حاضر چی کار می کنید
منتظرم

فرید یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 09:42 ق.ظ http://www.golhayekaghazi.blogfa.com/

نهالی در ذهنم
داسی در دستم
شوری در سینه ام
سکوتی بر لبانم
نوری در یأسم
غمی بر چشمم
آفتابی در اندیشه ام
رگباری بر زبانم
چگونه با درون همسفرت کنم

ساغر یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 11:00 ق.ظ http://www.saghar60.blogfa.com

سلام ندای عزیزم خیلی شرمندم.مرسی که بهم سر زده بودی و فراموشم نکردی هنوز.از اینکه بهت نتونستم سر بزنم به حساب بی ادبیمون نذار درگیر بودم.مثل همیشه بیست بود مطالبت.موفق باشی.من هم آپم.منتظرتم

علیرضا یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 11:36 ق.ظ http://www.taropud.blogfa.com

سلام دوست من
ممنون که بهم سر زدی
شعری رو که برام نوشته بودی خیلی زیبا بود
انشاالله
با طرحی زیبا یه روزی این شعر و تو پست می زارم
ممنون و سپاس
فعلا
منتظر باش خبرت خواهم کرد

از تبار درد یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 12:30 ب.ظ http://www.tandis-tanhaee.blogsky.com

سلام ندا ....ندا
اسمی یادآور یه تصویر ..........
یه تصیر از روزای آبی ....رئزای آبی که جای خودشونو به روزای زرد دادن ...
منم آپم خیلی وقته پیشم نیومدی یا هر وقتم اومدی فقط نوشتی که آپی همین ........

ارش یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 12:41 ب.ظ http://arash54.mihanblog.com

بروزیم...بیا بخون

رامین یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 12:52 ب.ظ http://nasleatash.blogfa.com

سلام
نسل آتش بروز شد
پیشم بیا خوشحال میشم

پریسا یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 06:43 ب.ظ http://www.baranedeltangiha.blogfa.com

سلام
قشنگ نوشتی
از همه زجرآورتر به نظر من تکرارشه شاید هم از یه دید قشنگیشه همین تضاد هم جای خودش رو داره و جذابیت خودش رو
زندگی جاده درازی ست که هر روز زنی با زنبیلش از آن می گذرد.

غلامرضا دوشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 02:00 ق.ظ http://www.vahmesabz.blogfa.com

سلام دوست من
نوشته هات اونقدر بلوغ داره که حرفی برای گفتن من نمیمونه.
معذرت از اینکه دیر بهت سر زدم.....
به روزم
خدانگهدار

رضا دوشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 03:53 ق.ظ http://aryanaayna.blogfa.com/

سلام ندا جان
زیبا بود خب هر کی یه سلیقه ای داره ...ولی اینقدر بدبینانه نگاه نکن زندگی واقعا رسم خوشایندیست فقط به شرطی که ما بخوایم نه به شرطی که بخوایم اتفاق بیفته ...
خوشحال می شم بازم سر بزنی و تا اخر نوشتم باهام همراه بشی
در انتظارم
ارادتمند اریانا

اریانا دوشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 03:54 ق.ظ http://aryanaayna.blogfa.com/

ببخشید ندا جان
اسممو عوضی هک کردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد