به جهنم که بعد از مرگم کسی نوشته هایم را نمی خواند
به جهنم که تنها می مانم یا نه .. ..به جهنم که بی کسی تنها کس من است
به جهنم که اگر می خوانی می خندی یا مسخره می کنی یا اصلا نمی خوانی
به جهنم که امروز من از دیروز هم سیاه تر است و فردایم تباه .. گمان کردی بی خیال شدم؟
نه دیوانه... دیوانه تر شده ام پس تا می توانی به حال و روزم بخند. ولی میدانی روزی می آید که......
تو هم دیگر نمی توانی که بخندی!!! آنوقت باز می گویم به جهنم که روح و جسمت را شیطان تسخیر کرده
و روز گارت سیاه تر از سیاه است . دیوانگی من بی سبب نیست . باز بخند و بگو دیوانه عاشقی؟
و من میگویمت: دیوانه .. عاشقی لیاقت می خواهد تو داری؟!؟ من که ندارم . با تمام دیوانگی ام ...
به این معتقدم که:: کلام مهمترین معجزه انسان است و منه دیوانه این معجزه را براحتی به بازی می گیرم
باز براین باورم که ... انسان بودن و ماندن چقدر دشوار است و چه زجری میکشد آنکه انسان است ولبریز از احساس
.تو چه ؟!؟!؟ تو که خود را اشرف مخلوقات میدانی به من بگو دیوانه تر از دیوانگی نهایتی هست؟؟؟
جایی خواندم :یک معادله نا برابر ولی منطقی آن این که...
انسان حیوان است و حیوان انسان.. چه جمله ایراستی میدانی فلسفه زندگی برای منه دیوانه چیست ؟ خود میگویمت تا بدانی
فلسفه زندگی من این است... یا مرگ آرزو یا آرزوی مرگ . به نظر تو که دیوانه نیستی کدام بهتراست
آهای دیوانه با همه این دیوانگی سوال دیگری هم دارم پاسخم را دهی بد نیست آن اینکه......
.گرفتی رویای کودکی ام را
گرفتی نشاط جوانی را ....ربودی شور آشنایی را
گرفتی عشق نهانی را ...در کمینی که بگیری ...دیوانگی ام را؟؟؟!!!؟؟
میماند فقط یک پی نوشت و آن اینکه ...روزگار یک صحنه نمایش است...هیچکس خودش نیست.
روحت را هویت بر باد رفته ات را به من نشان بده....تا جانم را به تو تقدیم کنم می توانی؟
راستی این دیوونه طفلکش رو خفه کرد خیلی راحت آخه نمی خواست پر پر بشه .همین
به قول یه بابائی
where are y بابا
زدم بر طبل بی عاری .. کنم رسوا همه باری
نگویی ای ندا دیوانه گشتی ... که من دیوانه بودم کو شفایی
گویند مردمان غم دیوانه می خورند
دیوانه هم شدیم و غم ما کسی نخورد
سلام
زدی بر طبل بی عاری
شدی رسوای این شاهی
نمیدانم چرا دیوانه مینامی
دل تو نیست هر جایی
نمیدونم هر وقتی میام پیش تو باید دلم بگیره
باید اعتراف کنم که دل نوشته هات بد جوری به دلم میشینه و ازت ممنونم که منو خبرم میکنی
امیدوارم که همیشه شاد و موفق باشین
مواضب خودتون باشین
در پناه خدا
آهنگ که جالب بود
هن
سلام
و متن
دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید
همین
التماس دعا
۱۶ تا مطلب هست که باید بگم:
1. هیچ کس از بعد مرگ خودش و حوادسی که اتفاق می افته خبر نداره...(نکنه که تو خبر داری...؟!)
2. تنهایی گاهی اوقات خیلی بهتر از با هم بودن است...
3. بی کسی نیز خود کسی ست...!
4. "اگر می خوانی می خندی یا مسخره می کنی یا اصلا نمی خوانی" . به جز این سه گذینه، گذینه های دیگه ای هم بود که می شد استفاده کرد...
5. کسی بیهوده هیچ گمانی نمی کند...
6. "نه دیوانه" . اولا ممنون...و بعد هم این که: ز هشیاران عالم هر که را دیدم غمی دارد....دلا دیوانه شو، دیوانگی هم عالمی دارد...
7. تا ذهن آدم فارغ از نان شد
عشق آخرین ترفند شیطان شد
هر کس خدا را گوشه ی دنجی
سر زد به حکم خویش و پتهان شد
جز عشق چیزی را نمی دیدند
در چشم ها قحطی ایمان شد
سجاده های آبی گریه
در گنجه های کهنه پنهان شد
ابری عقیم از آسمان بارید
خواب زمین لبریز باران شد
آرامش شب های مهتابی
دلواپسی رعد و توفان شد
انسان مصیبت های عمرش را
مدیون بازی های شیطان شد
8. باید به اعتقاد دیگران احترام گذاشت...
9. "دیوانه تر از دیوانگی نهایتی هست؟؟؟" صحبت کردن در این باره در بحث ما نمیگنجه...
10. "انسان حیوان است و حیوان انسان" این معادله رو من هم خونده بودم...
11. فلسفه زندگی جالبی داری...! به نظر من که هیچ کدوم بهتر نیست...(به نظرات دیگران باید احترام گذاشت...!)
12. "در کمینی که بگیری ...دیوانگی ام را؟؟؟!!!؟؟" از اونجایی که چون از طرف فرد غیر دیوانه دارم می نویسم، نمی تونم به این سئوال جواب بدم...می تونی این سئوال رو از بعضی ها بپرسی که می تونن جواب بدن. پیدا میشن زیاد غصه نخور...(اصلا شاید خودم بعدا جواب دادم...! البته نه به این زودی ها)
13. "هیچکس خودش نیست" هنوز به این مساله شک دارم...
14. "روحت را هویت بر باد رفته ات را به من نشان بده" هویت بر باد رفته دیگر نشان دادن ندارد...
15. دیوانه ممکنه خیلی کارا بکنه...باید مواظبش باشی...
16. به عنوان مطلب آخر:
اگر نمی خوای که نظری از من باشه می تونی اطلاع بدی که دیگه این جا چیزی ننویسم...
اگر هم نه پس لطفا خبر کن...
...
آنچه را که هست، ببینید...
سلام.مرسی که به من سر زدی.من شما رو لینکیدم.راستی در خانه ما رونق اگر نیست...عشق است...بازم بیا این وری....
سلام ندا خوفی
اگه چند وقت پیش این نوشتتو میخوندم یه نظر دیگه داشتم ولی حالا......
جهنمی که تو ازش صحبت میکنی از صد تا بهشت هم بهتره ( خنده)
واقعا که حرف حساب زدی که عاشقی هم لیاقت میخواد که من فکر نمیکنم کسی این لیاقت نصیبش بشه. چون همه عاشق های واقعی که الان هستن طبل تو خالی هستند.
امید وارم همیشه عاشق باشی و شاد.
باز هم میگم که عشق فقط تو قصه هاست.
آرزومند آرزوهایت
یا حق
و
عشق متولد شد
از یک نگاه سرد
از یک دروغ گرم
عشق وسیله ای شد
برای گفتن دوستت دارم سهل تر از نوشیدن شراب
عشق بهانه ای شد
برای به دام انداختن ذهن های خالی
عشق وسیله ای شد
برای کشتن اعتماد خیالی
عشق بهانه ای شد
برای سخره کودکان خاکی
عشق وسیله ای شد
برای فراموشی ...
عشق وسیله ای شد برای تا بینهایت دیوانگی
چه عزیزه ! اون صدا که پر از حادثه ی عشقه و نوره !
چه غریبه ! اون کسی که فقط یه عابره ،
عابره فکر و عبوره !
ندای نازنین
شکوه های قشنگی بود !
درد دل همه بود .
بازم برامون بنویس !!
ممنونم که فراموشم نمی کنی و میای بهم سر میزنی .
همیشه منتظرتم .
نمی تابی دگر چون شمع روشن بر شب تارم
نمی بینی ، نمی دانی من دیوانه بیدارم
نوایم برنمی خیزد بسان چنگ خاموشم
گلی پژمرده بر شاخم ، چواز خاطر فراموشم
بگو بامن اگر یاد آورم آن آشنایی را
چسان باور کنم ای نازنین من جدایی را ؟!
سلام ندا جان
احوال شما؟
ندا جوووووون خیلی عالی بوووود
واقعا قشنگ بود
من که خیلی باهاش حال کردم
ایول
موفق باشی. . .
سلام....
نمی دونم چی بگم اما فقط می دونم کم لطفی از طرف من بوده اما از دستی نبوده ........
متن قشنگی نوشتید اما غمگین بازم معذرت میخوام که نتونستم برای آپ قبلی بیام....
موفق تا آخر راه.........
باز هم سلام ندا جون
نور را پیمودیم دشت طلا را درنوشتیم
افسانه را چیدیم و پلاسیده فکندیم
کنار شن زار آفتابی سایه بار ما را نواخت
درنگی کردیم
بر لب رود
پهناور رمز رویاها را سر بریدیم
ابری رسید و ما دیده فرو بستیم
ظلمت شکافت زهره را دیدیم و به ستیغ برآمدیم
آذرخشی فرود آ‚د و ما را در نیایش فرو دید
لرزان گریستیم خندان گریستیم
رگباری فرو کوفت : از در همدلی بودیم
سیاهی رفت سر به آبی آسمان سودیم در خور آسمان ها شدیم
سایه را به دره رها کردیم لبخند را به فراخنای تهی فشاندیم
سکوت ما به هم پیوست وما ما شدیم
تنهایی ما تا دشت طلا دامن کشید
آفتاب از چهره ما ترسید
دریافتیم و خنده زدیم
نهفتیم و سوختیم
هر چه بهم تر تنهاتر
از ستیغ جداشدیم
من به خاک آمدم و بنده شدم
تو بالا رفتی و خدا شدی
باز هم من اومدم
باز باران بی ترانه
باز باران ,با تمام بی کسی های شبانه
می خورد بر مرد تنها ,می چکد بر فرش خانه
باز می اید صدای چک چک غم...باز ماتم
من به پشت شیشه ی تنهایی افتاده
نمی دانم...نمی فهمم
کجای قطره های بی کسی زیباست؟؟؟؟
نمی فهمم, چرا مردم نمی فهمند
که ان کودک که زیر ضربه شلاق باران سخت می لرزد
کجای ذلتش زیباست؟؟؟
نمی فهمم..کجای اشک یک بابا
که سقفی از گل و اهن به زور چکمه های باران
به روی همسر و پروانه های مرده اش ارام باریده
کجایش بوی عشق وعاشقی دارد؟؟؟
نمی دانم..نمی دانم چرا مردم نمی دانند
که باران, عشق تنها نیست
صدای ممتدش در امتداد رنج این دلهاست
کجای مرگ ما زیباست...نمی فهمم!!!!؟
یاد ارم, روز باران را
یاد ارم مادرم در کنج باران مرد
کودکی ده ساله بودم
می دویدم زیر باران..از برای نان
مادرم افتاد
مادرم در کوچه های پست شهر ارام جان می داد
فقط من بودم و باران و گل های خیابان بود
نمی دانم
کجای این لجن زیباست؟؟؟؟
بشنو از من, کودک من
پیش چشمم, مرد فردا
که باران هست زیبا از برای مردم زیبای بالادست
و ان باران که عشق دارد ...فقط جاریست برای عاشقان مست
و باران من و تو درد و غم دارد
خدا هم خوب می داند که
این عدل زمینی ,عدل کم دارد
سلام.واقعا قشنگ بود.مرسی.
به منم یه سر بزن.
سلام ندای عزیز..!!
ببخشید چند بار اومدم که نظر بدم ولی هربار به دلیلی نشد
از این شاعر جدیدا خیلی میخونم
سی و پنجمین تازیانه ات را
بنواز
بانوی من!
سی و پنجمین سکوتت را
در چشم های بیهوده ام فروکن
و بنوش
خونابه ی قلب آخرین جوانی مرا،
آخرین چهره ی «من» مهربانت را
آتش بزن!
بسوزان مرا،
این دیو هنوز دیوانه ات را
هوشیارانه ببر!
-----------------
میدونی دیوونگی توی عشق همیشه آدم ها رو به عزلت می کشونه به با خود تنها بودن و این خصوصیت یه عشق واقعیه..
تنها چیزی که عشق نباید بشناسه هراس و منطق زمینیمونه..که تنها توی دیوونهگی یافت میشه..
به قول مولوی عاقلان را برگریز و بر حضر عاشقان را زمره بر دریا شدن.. و این دریا تنها کسایی رو می پذیره که توشون دیوانگی و مستی ژرفایی چون خودش رو داشته باشه..
این چندخط رو اول یکی از تقویم ها سالیانم نوشته بودم دلم می خواد بخونیش..!!
ای کاش می توانستم نظام طبیعت را درک کنم..
این که چه طور دیوانگی ، عشق و بخشش به هم می آمیزند
و هیچ چیز نمی تواند این ها را از هم جدا کند...!!
راستی ندا آدم ها هیچ وقت نمی تونند کسایی رو که عاشق نگهشون می دارند فراموش کنند ..یادت نره دختر همیشه عاشق..!!؟
سلام ندا جون
مطلب این دفعه بسیار زیبا بود موفق باشید
سلام ابجی جون
خوبی عزیز
ممنون که خبرم کردی
اپ بسیار زیبایی بود
همشو نخوندم
باز می یام
اماده باش می خوام سر به سرت بزارم
باز هم بیا پیشم
فراموشمون نکنی
منتظرتما
خواستم دیگر عاشق نباشم .
خواستم رنگ عشق را از زندگیم پاک کنم .
خواستم دل ببرم از هر آنچه با عاطفه نسبتی دارد .
اما ...
چقدر سخت است دوست داشتن و فراموش کردن !
چقدر تلخ است طعم عشق چشیدن و ترک آن !
چقدر مشکل است دل سپردن و دل بریدن !
آه عشق
چه زیباست
الهی جون بگیره
اگر دیوانه می خواهی من اینجام
می بینی ام؟
برو دیوانه شو دیوانگی هم عالمی دارد
و من دیوانه ام
در عالم دیوانگان دیوانگی معنا ندارد
دل از رنگ و ریا شستن
و من شستم
و من...
برو دیوانه شو ٬اگر خواهی خدا بینی
و من دیدم
و من ...
منتظرتم چون بازم برگشتم.
سلام
ممنونم که بهم سر زدی
راستی چرا طفلکتو خفه کردی؟؟؟؟
منم آپم
منتظرت
سلام
این جهنم چه جور جایی است
سلام
خیلی زیبا مینویسی
تا اخرش خوندم واین دردی که تو سینه دارم با خوندن این دست نوشته هات من به گریه انداخت
دیشب باز بارون زد وباز بو بارون من دیونه کرد
و باز ای دیونگی تو رو بیادم اورد
به منم سر بزنی خوشحال میشم
یاهو[گل][بدرود]
سلام
و عشق صدای فاصله هاست...
فاصله هایی که غرق ابهامند
دلم سخت گرفته است
دلم سخت گرفته از این مهمانخانه . مهمان کش
روزش تاریک
* * *
ممنون که سر زدی دوست خوبم ... بازم اونورا بیا خوشحال میشم ... یا علی.
سلام زیبا بود .......................
بیا اونورا
برای زندگی کردن بسیار کم فرصت داریم
اما برای روزی که خواهیم رفت
از اینجا تا ابدیت...
خونه قشنگی داری
موفق باشی
سلام ندا
خوبی؟؟؟؟
میبینم که طبل زن هم شدی
اونم از نوع بی عاری(چشمک)
یادم باشه واسه محرم بگم بیای هیئتمون طبل بزنی
بسه دیگه بهتر کمتر مزخرف بگم
و هزاران بار مردن رنج بردن
و گاهی حرف های پیچ در پیچ و هم هیچ
فعلا بایییی
با حال بود
خیلی تابلو بود الان حتما فهمیدی من کیم
من چرا اینقدر تابلو ام؟
سلام ندای عزیزم واقعا دستت درد نکنه عالی بود
من هم آپ کردم خواستی سری بزن
سلام ندا جان
واقعا آفرین خیلی جالب بودن واقعا بتون تبریک می گم به خاطره این صلیغتون کلا خوندمشون
موفق باشید خیلی دوس دارم واسه آپ بعدی خبرم کنید
منم آپم میتونی خوشحالم کنی
منتظرتم گلم
به نام حضرت آدم..... به جهنم که میان غربت پنهان کافی نت نوشته ات بغضم را تر کاند ...
سلام ندا جان
احوال شما؟
من آپ کردم
منتظر حضورتم
موفق باشی
سلام و شرمنده
من اون پیام رو اشتباه دادم . تو هم لطف کن هم ببخش و هم شماره را پاک کن .
اون ندا یه کس دیگه بود . اون از قزوین بود . کارم داشت . من شماره دادم .
شرمنده عزیز
دوست خوب وبلاگی من ، زیباترین دل این دنیا ، روزه ات قبول خدای دل ها
____________**__**_____* __________
___________***_*__*_____* _________
__________****_____**___****** ____
_________*****______**_*______** __
________*****_______**________*_**
________*****_______*_______* _____
________******_____*_______* ______
_________******____*______* _______
__________********_______* ________
__***_________**______** __________
*******__________** _______________
_*******_________* ________________
__******_________*_* ______________
___***___*_______** _______________
___________*_____*__* _____________
_______****_*___* ________سلام ____
_____******__*_** _________________
____*******___** __________________
____*****______* __________________
____**_________* ______به روزشد__
_____*_________* __________________
_____________*_* __________________
______________** __________________
http://martek.blogfa.com
.........
.......
.....
سلام ندا
نمیایی
به روزما؟
وب گردی های دیشب من بائث شد از یه متن خیلی خوشم بیاد چون با این دیوونه بازی هام یه جورایی همخونی داره .برات مینویسم تا ببینید این دنیا می طلبه که واقعا بزنم بر طبل بیعاری .تازه کسی هم خرده نمیگیره نیست دیوونه شدم پس بخون........
محض یاد آوری... خاطرات تلخم را مینویسم !!!
زهر زندگی سخت جانم کرده است !!!
روحم را عریان خواهم کرد از جسم !!!!
تا ببینند من هم خری هستم مثل خودشان که لباس آدمیت را کش رفته ام !!!!
از دست زمانه چه گلایه ؟؟؟
از آدمیزاد چه گلایه؟؟؟
لعنت به کالبد شیطانیم که هوس آدم شدن نداشت.....
یکی هم نوشته بود :: پینوکیو هم قبل از این که آدم بشه خر شد . این جمله هم برام جالب بود . تقدیمی از یه دیوونه
زندگی نبرد بی فرجام لحظه هاست. . .
هدف جنگیدن
خون دادن و به خون غلتیدن است
هدف پیروز شدن نیست
که حریفی در این میانه نیست....
زندگی نبرد بی پایان میان من و من است
گرچه هنوز مشخص نیست
کین نبرد مدام بر سر چیست. . . . . . . . . !!!!!!!!
جمعه خوبی داشته باشی ندا جون
سایه تون سنگین مولا کجا رفته اون چشاتون
کوچه خیلی وقت مونده چشم به راه قدماتون
سایه تون سنگینه مولا ما گلایه ای نداریم
هر کجا باشیم شما رو روی چشمامون میذاریم
سایه تون سنگین مولا یه نیگا بندازین اخر
آقا جون به زیر پاتون آقاجون به زیر پاتون
اگه ما رو دوست ندارین یه اشاره بسمونه
خودتون بگین که این دل بمیره یا که بمونه
ما دیگه حلقه به گوشیم هر چی که بگین همونه
بگین این صدا براتون بخونه یا که نخونه
ما دیگه سقف شماییم قلبمون از این تباره
تا شما سرور مایید برده بودن افتخاره
وقتی چشماتون میتابه این ستاره یه سرابه
ما خراب اون چشاییم آخه خمره شرابه
تا ما اهل انتظاریم جمعه مون سرد و کسل نیست
جمعه روز خوب عشقه وقت تعطیلی دل نیست
کی میایین قبله عالم تا دلامون بشه روشن
کی میایین یوسف زهرا(س)خوشم به بوی پیرهن
توی این شبا آقاجون نجفین یا کربلایین
بی شما سینه عاشق تپیدن رو کم میاره
بی شما باغ ستاره دیگه روشنا نداره
بیشتر از هزار و صد ساال جاتون اینجا مونده خالی
بی حضورتون به والله نداره زندگی حالی
دستم بوی گل می داد.
مرا به جرم چیدن گل محکوم کردند.
اما هیچ کس فکر نکرد
که شاید من یک گل کاشته باشم
ندا خانوم سلام...
در حال خوندن سابر نوشته های شما هستم و در میان کلمات دلربای شما غوطه
می خورم...
احساس می کنم زدن بر تپل بی عاری معقول ترین کاریه که
در این روزهای بارونی باید انجام داد...
*************************************
ای مهربانتر از من
با من
در دستهای تو
آیا کدام رزمز بشارت نهفته بود ؟
کز من دریغ کردی
تنها تویی
مثل پرنده های بهاری در آفتاب
مثل زلال قطره بباران صبحدم
مثل نسیم سرد سحر
مثل سحر آب
آواز مهربانی تو با من
در کوچه باغهای محبت
مثل شکوفه های سپید سیب
ایثار سادگی است
افسوس آیا چه کس تو را
از مهربان شدن با من
مایوس می کند؟
به ناگهان می آید
عشق را می گویم
بسان بهمنی
غلتان
و صاعقه ای
رخشان
می آید
با هزاران لهجه
تا هم آواز قناری شود
و در آینه ای به وسعت ملکوت
سیمای ازلی خود را بنگرد
به ناگهان می آید
عشق را می گویم
بسان بهمنی
غلتان
و صاعقه ای
رخشان
می آید
با هزاران لهجه
تا هم آواز قناری شود
و در آینه ای به وسعت ملکوت
سیمای ازلی خود را بنگرد
باز کن پنجره را وبه مهتاب بگو صفحه ی ذهن کبوتر آبیست
تا که از پنجره ی چشمانت عشق آغاز شود .
سلام
در این روزهای بارانی پاییزی شهر ،
کبوتر گم شده ی وبلاگم منتظر نگاه مهربان توست !
تو همونی که میگفتی تو دنیا هیشکی مثل من پیدا نمیشه ......
تو همونی که می گفتی قلبم ماله تو باشه واسه همیشه .....
به جهنم که بعد از مرگم کسی نوشته هایم را نمی خواند
به جهنم که تنها می مانم یا نه .. ..به جهنم که بی کسی تنها کس من است
به جهنم که اگر می خوانی می خندی یا مسخره می کنی یا اصلا نمی خوانی
به جهنم که امروز من از دیروز هم سیاه تر است و فردایم تباه .. گمان کردی بی خیال شدم؟
نه دیوانه... دیوانه تر شده ام پس تا می توانی به حال و روزم بخند. ولی میدانی روزی می آید که......
تو هم دیگر نمی توانی که بخندی!!! آنوقت باز می گویم به جهنم که روح و جسمت را شیطان تسخیر کرده
و روز گارت سیاه تر از سیاه است . دیوانگی من بی سبب نیست . باز بخند و بگو دیوانه عاشقی؟
سلام...
نمیدونم منو میشناسی یا نه...
.
.
.
من آپم...
.
.
.
پس بیا...[گل]
بنویس از سر خط...
وقتی عاشق شوی راز دلت را گفته نتونی
وقتی عاشق شوی راز دلت را گفته نتونی
چقدر سخته خدایا
چقدر سخته خدایا
چقدر سخته خدایا
روز نوروز بچینی گل سرخ
بر سر راه نگار خرج کنی
دلبرت بیاد بپرسد کار کیست
تو براش گفته نتونی
چقدر سخته خدایا
چقدر سخته خدایا
تو براش گفته نتونی
دلبرت خنده کند با دیگران
تو بسوزی و براش گریه کنی
دلبرت بیاد بپرس چرا
تو براش گفته نتونی
چقدر سخته خدایا
چقدر سخته خدایا
دلبرت سفر کنه تنها بشی
مثل ماهی ها از آب جدا بشی
مجنون شوی تباه شوی
تو به کس گفته نتونی
چقدر سخته خدایا
چقدر سخته خدایا
وقتی عاشق شوی راز دلت را گفته نتونی
وقتی عاشق شوی راز دلت را گفته نتونی
به نام حضرت آدم ....... دوست عزیزم نه تنها مطلبت ناراحتم نکرد بلکه احساس لذت اندوهناک عمیقی بهم داد...