حکایت های من...

آمدم ...بنویسم ...آنچه خاک می خورد در این بی نهایت فکرم...

حکایت های من...

آمدم ...بنویسم ...آنچه خاک می خورد در این بی نهایت فکرم...

حسرت یار...

شب بود و سیاهی و ماه پریده رنگ

من بودم و نگاه سرد و خسته ی مهتاب بی فروغ

همراه با ترنم یک صورت دلربا .. تنها و بی نصیب

چون آرزوی سرد چون ماه تاب نور

دادم به دست باد همه آرزوی خویش آهسته شامگاه

می خفت در نگاه من آن عشق ماندگار آرام و بی صدا

او آن امید جان من آن سایه ی خیال ... می سوخت در شرار گرم نگاه خویش

وز عشق های خفته و اندوه مردگان ... رنجی نهفته در دل درد آشنای خویش

آن عشق گمشده ... آن مرد زندگی ... می خواند در جبین درخشان ماه تاب:

افسانه ی غم من و شرح جفای خویش

اینک شب است و باز سیاهی و اوج درد

این مرد زندگی تنها و بی پناه همراه با ترنم یک صوت جانگداز

شاید فقط سکوت ولی نه... تکرار یک کلام:

حسرت    حسرت     حسرت

پس بده

نظرات 76 + ارسال نظر
هاپال پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:41 ق.ظ http://www.kopo.blogfa.com

به نام حضرت آدم..... دلم گرفته / به اوان می روم و انگشتانم را بر پوست کشیده ی شب می کشم / کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد........

آرش پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:56 ق.ظ http://ashk-o-boose.blogfa.com

سلام

مثه همیشه زیبا...
حسرت...
حسرت تو را داشتن
تنها بهانه ی من است
برای دل باختن..!!

این دفعه قبل از این که خبرم کنی اومدم
البته اومده بودم بگم آپ کردم
البته واقعا متفاوت
این دفعه از خودم نوشتم..
همون طور که خواسته بودی(قبلا.. زیادی قبلا)
امید وارم خوب شده باشه..
و لایق حضور تو...!!
منتظرم بای

میلاد پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:09 ب.ظ http://barg.e.sabz.mihanblog.com

بگویید که بر گورم بنویسند زندگی را دوست داشت ولی آن را نشناخت مهربون بود ولی مهر نورزید طبیعت رادوست داشت ولی از آن لذت نبرد در آبگیر قلبش جنب و جوش بود ولی کسی بدان راه نیا فت در زندگی احساس تنهایی می نمود ولی هرگز دل به کسی نداد و خلاصه بنویسید زنده بودن را برای زندگی دوست داشت نه زندگی را برای زنده بودن

مینا پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:17 ب.ظ http://http://www.gongmard3.blogfa.com/

ندا جون سلام
من اولین بارمه که میام اینجا و این پست و پست قبیلتو خوندم و از این حکایت خوشم اومد
بازم میام بهت سر میزنم
راستی اهنگایی که گذاشتی توپ بودن مخصوصا اون اهنگ قبلیت
منم منتظرت هستم اگه دوست داشتی بهم سر بزن
فعلا بای

مهدی پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 03:21 ب.ظ http://freestar.blogfa.com

سلام پنجمممممممممممممممممممممممممم


اپ قشنگی بود به من هم سر بزن

خودم پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 04:02 ب.ظ

کاش می شد اشک را تهدید کرد
مدت لبخند را تمدید کرد
کاش می شد از میانه لحظه های زندگی
لحظه دیدار را نزدیک کرد
و ای کاش براستی میشد

سید مهدی موسوی پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 04:32 ب.ظ http://bahal3.persianblog.com


سلام عزیز!
با مطلبی نیمه طنز ـ نیمه جدی تحت عنوان « منتقد یک دقیقه ای» ( آموزش نقد به شیوه های کلاسیک و پست مدرن) به روزم...حتما سر بزنید!

یاسی پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 04:46 ب.ظ

سلام ندا جون
ممنونم که خبرم کردی عزیز
بازم مثل همیشه اینقدر قشنگ وناز نوشتی که موندم چی بگم
ندا جون مموفق باشی عزیز
قربونت یاسی

مجید جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:19 ق.ظ

سلام مثل همیشه عالی بود یه کم هم از روشنایی بگو با اینکه کمه ولی اگه هک درصد هم روشنایی باشه از اونم بگو تا دل انهایی که مثل اب زلال نشکنه البته من همان کلاغ رو سیاهم

سید حمید جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 05:45 ق.ظ http://abadancity67.blogfa

سلام خیلی خیلی قشنگه البته زیاد خوشحال نشیا
چون کمه باید زیاد تر بنویسی
دوسته خیلی بده تو حمید دیوونه
بابای

الیاس جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:51 ق.ظ http://ensanam_arezoost.mihanblog.com/

سلام خدمت ندای عزیز
شعر زیبا و قشنگی بود اما
ظاهرا اون مرد از روی مجبوری نمی تونه بیاد جلو
یه مشکل
ترس یا تردید
اما هر چی هست امیدوارم اگه عشقی هست عشقی صادقانه باشه
خیلی زیبا گفتی اما کمی مه الود کاشکی کمی از این ابری بودن نوشته هات کم میکردی
هر جا هستی موفق و در پناه حق
ضمنا من اپ کردم و منتظر نظرت بخصوص در مرود شعر طلا بانوی خاوری هستم
یا حق

مالمولک جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:12 ق.ظ http://www.malmolak.blogfa.com

سلام ندا جون عکسارو درست کردم خیلی دیدنیه میای؟

محمد جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:18 ب.ظ http://www.arezoobarani.mihanblog.com

سلام ابجی جون خودم
می خوای بگی بی معرفتم
من که سر می زنم این سایه شماست که سنگین شده
حالا هم که سر زدی اسم ما که اشتباه نوشتی معلوم که ما رو فراموش کردی
اما ابجی شمات هر کاری کنید ما شما رو دوست داریم
اپ زیبایی بود اما چرا حسرت
ممنون که خبرم کردی
باز هم منتظرتم
حتما بیا پیشم
منتظرتما

عزیزم یه دنیا ، ....... ، نه ، یه عالم ، ......... ، نه ، اصلا به اندازه همه چیزای دنیا ، با تمام ذرات وجودم ، دوستت دارم ، دوستت دارم ، دوستت دارم ، دوستت دارم ، دوستت دارم ، دوستت دارم ، دوستت دارم ، دوستت دارم ، دوستت دارم...................

یه دوست مرده جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:46 ب.ظ

آن روز که در دست خزان گل می سوخت
آن روز که بر مزار ، بلبل می سوخت
آن روز که روی دوش می بردش باد
در هجرت او ستاره ، غم می اندوخت
من بودم و عالمی غم و تنهایی

آن روز که پشت آسمان هم خم شد
آن روز که عرش و فرش در ماتم شد
آن روز که چشم در فراق منظر
آنقدر رماند اشک تا حاتم شد

از تبار درد جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:38 ب.ظ http://www.tandis-tanhaee.blogsky.com

سلام ندا
خوبی؟
ممنونم که بهم سر میزنی با مرام
متاسفانه من فقط میتونم برا ی هر پست یه نظر بذارم
ولی من همیشه بهت سر میزنم
بازم بیا
بای بای

اشکان جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:53 ب.ظ http://black3.blogfa.com

سلام ندا
خوبی
بازم
یه شاهکاره دیگه
خیلی قشنگ بود
موفق و پیروز باشی

پدرام جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 03:32 ب.ظ http://www.p-sh.blogfa.com

سلام خانومی
هیچی شعر قشنگ یادم نمیاد برات بگم
ممنونم که پیشم اومدی
دیگه ....
شاید نتونم بیام
بای

پوریا جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 06:03 ب.ظ http://khamoshi.blogfa.com/

سلام
به دوست قدیمی خودم
منو که میشناسی
شاید باهام قهر باشی
ولی میدونم که دلت نمیاد با من بیشتر از اینا ...
خوبی
من قبول دارم هر چیزی که شما بگین
باور کن من تابستونا وقتم کمه برا همینم هست که با وجود اینکه میخوام همیشه بیام و با شما و از وبلاگتون دیدن کنم فرصت پیدا نمیکنم خودتم که میبینی هر ۱۰یا ۱۱ روز یه بار آپ میکنم
ولی باور که میدونم نمیکنی تو و چند تا از وبلاگ نویسای دیگه بهترین دوستای وبلاگ نویس من هستین و من هیچ وقتی شما رو از یادم نمیره
حالا هم اخماتو وا کن و بیا آشتی
و منو ببخش
من همیشه از خوندن شعرای تو لذت میبرم اینو که قبول دارم
سرگرم دنیا بودم

تو که خوب می شناسیش

دست بردار نیست



چشم هایم را

بسته بود

بازی می کرد



فکر نکن که فراموشت می کنم

شده سالی یک بار

گریه می کنم
...

علیرضا جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 06:52 ب.ظ http://www.taropud.blogfa.com

با سلام
خوبین ؟؟؟ شادین ؟؟ گلین ؟؟؟؟
دستتون درد نکنه بابت نظرهای نازتون خیلی خیلی گلین
برام دعا کنین
ای خدا یعنی ....
با اجازتون
علی همراتون

شبهای برفی من و تو جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:18 ب.ظ http://eshgholanema.blogfa.com/

سلام من ادم برفی عاشق اپ کردم نمی دونم شاید اپ اخرم باشه.همه چی بستگی به اونی که دوستش دارم و عاشقش ام داره .خواهشمندم ازتان چون مطلبم طولانی است بعد از اینکه وارد وبلاگم شدین و صفحه کاملا باز(لود)شد دی سی شده(برا جلوگیری از مصرف شدن کارت اینتر نتتان) مطلبم را با ارامش کامل بخونین بعد دوباره کانکت شین و نظر ارزشمندتان را برامون بگذارین.برا عشقمون برا اینکه بهم برسیم دعا کنین. نمیدونم دارم تند میرم یا نه؟منتظرتان هستیم. بای.


شبی که بغض عشق تمام وجودم را می فشرد و از بی همدمی دلم خراب شده بود به آسمان پناه بردم یک دفعه چشمم به ستاره ای اقتاد که جور دیگری به من چشمک زد و احساس کردم مثل بقیه نیست پس او را به خانه ی زخم خورده ی دلم با تمام وجود دعوت کردم و ستاره درخشید تمام شبم فقط با بودن آن ستاره روشن شد و پس از آن من هر روز آرزوی رسیدن شب را می کردم به عشق دیدن آن ستاره حتی روزهای من هم رنگ شب گرفته بودند عاشق شب و متنفر از روز شدم شبی که مثل هر شب برای دیدن ستاره بی قرار بودم هر چه نشستم نیامد نیمه شب بود و همه ی ستاره ها بودند جز ستاره ی من برای یک دم قلبم ایستاد و از ترس آنکه او را از دست داده باشم چشمهایم را بستم ناگهان صدای رعد و برق مرا به خود آورد چشمهایم را باز کردم با دیدن گریه ی آسمان طاقت نیاوردم بغض گلویم را فشرد فریاد زدم دلم شکست گریه کردم شب بعد دوباره رفتم ولی این بارهم نه از ستاره خبری بود نه گریه ی آسمان فهمیدم اشک آن شب آسمان به خاطر رفتن ستاره بود برای همیشه آسمان که مادر آن ستاره بود چقدر راحت به رفتنش عادت کرد اما من هنوز که هنوز است شبها برای دیدن ستاره ام همان ستاره ی بی معرفت زیر آسمان جلوی نگاه تمسخر آمیز ستارگان دیگر به خود برای آمدنش امید می دهم و میدانم هیچ گاه به رفتنش عادت نمی کنم و نگاهم بعد ار او به هیچ ستاره ای خیره نمی شود
[قلب شکسته][قلب شکسته][قلب شکسته][قلب شکسته][قلب شکسته]

ورپریده شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:54 ق.ظ http://varparidan.blogfa.com

سلام ندا خانوم
به قول ابی : ندا خانوم لاگ من به جای قصه اینبار منتظر شما بود
اینم راجه به پستت :
مخور غم گذشته گذشته ها گذشته هرگز به غصه خوردن گذشته بر نگشته
راستی چرا نظری نداشتی ؟؟؟؟ نظرات تموم شده بود ...
بیا آپیدم اما ایندفعه نظرم بده
منتظرت ورپیده گل گلاب
باییییییییییییییییییی

الیاس شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:03 ق.ظ http://ensanam_arezoost.mihanblog.com/

سلام ندا جان
ممنون از ازاینکه بهم سر زدی
ممنون از نظری که دادی. اما منتظر نظرت برای اون شعر هم هستم .
ضمنا اگه خیلی زود نمی تونم بیام منو ببخش . یکم کار و مشکلات مربوط به پروژه های درسی روی سرم ریخته کمتر فرصت می کنم که موضوع جدید بزارم . آخه می دونی چیه ضعر نوشتن و متن گفتن نیاز به تمرکز عالی و آرامش خاطر داره و من هر موقع بع این مطلب می رسم متنی آماده می کنم . در هر حال از حضور مستمر تو خیلی خوشحالم .
با اجازه تا بعد
یا حق

پدرام شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:05 ق.ظ http://www.p-sh.blogfa.com

سلام خانومی
پیشم نمیای؟؟ تنعام
خوفی؟
ممنونم که همیشه باهام بودی
دعا میکنم همیشه خدا کمکت کنه
بای

از تبار درد شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:59 ق.ظ http://www.tandis-tanhaee.blogsky.com

داغونم ....داغونتر از همیشه ...احساس میکنم هر چی ساخته بودم پشت سرم خراب شد .....با یه شعر ....بیا ببین

[ بدون نام ] شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:26 ب.ظ http://taraneyesahar.blogfa.com

سلام ندا خانم
اسم من سحر نه آرزو:::
ممنون که اومدی ..و وبلاگ جالبی داری:::

darvish شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:59 ب.ظ http://darvish58.blogfa.com

سلام

black شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 04:35 ب.ظ

سلام..!
چه بد حسرت خوردن...و چه دردناک تر به یاد حسرت بودن...!
چه بد شکستن پل...و چه بدتر پل بودن...!
چه بد پر توقع .... چه بدتر بی توقع...!
چه بد.....و چه بد تر من!
نوشته...نمیدونم چی بود...نفهمیدم چی بود..شاید نخواستم که بدونم...!
good job

میلاد شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 05:23 ب.ظ http://milad-tanha18.blogfa.com/

سلام...
خیلی خوشحال شدم که بر حصب اتفاق به وبلاگ شما آمدم
خیلی خوشحالم که شما از خطه ی با هوشان ومخترعان هستید.ومن از دیار خیام و عطار.......
خوشحال میشم به کلبه خرابه ما سر بزنید....
موفق تا آخر راه.....

میدونی کیم پس بخون شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:39 ب.ظ

اینهمه آوارگی حق من نبود . آنجا که در مرگ ثانیه ها به دنبال دقایق سرگردان بودم مرا نگفتی ساعتی است از دایره اختیار بیرون شده ای . وقتی به گوشه های ناهنجاری ذوزنقه تدبیر می خوردم و از فرط هیچی و پوچی دور آوارگی خود چرخ می زدم مرا نگفتی که دیوانگی مرا بیش از این در این تاریکخانه نهان نمی پسندی . سکوت تو مرا شعاع نشین کسوف خورشید کرد و صبوری تو ابری بی وزن شد و روی تاریکی دلم حد زد . اگر نبود پای دلبرت در میان بگو که حکم شک مرا در دادگاه عدالت به ثبت قضا می رساندی و مرا از دایره اختیارت برای همیشه به قانون مجازات ابد تبعید می کردی . اینهمه مهربانی حق من نبود

آدم ها جایی دارند که بهش می گویند دل . وای به روزی که این دل بگیرد و وای تر اینکه این دلت
ت ن گ کسی شود که دلتنگیت را باور نکند

سلام
من چی کار کردم که شما اواره شدی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من نمیدونم شما کی هستین تا اون جایی هم که یادم میاد کاری نکردم که کسی از دستم ناراحت باشه
خوشحال میشم بدونم که چی کار کردم و شما کی هستین

کجاهستی یکشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:11 ق.ظ http://www.kojahasti.blogfa.com

سلام دوست عزیز[بدرود]
من اولین بار که به وبلاگتون سر میزنم
وبلاگتون جالب و جذاب بود - امیدوارم که وبلاگتون همیشه پربار و پایدار باشه
به کلبه درویشیه من هم سر بزن منتظرت هستم[نیشخند]
در ضمن اگه با تبادل لینک موافقی به من خبر بده[خجالت]
قربانت - یاعلی - بای [گل][چشمک]

دل خاکی یکشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 06:09 ق.ظ http://ali-tanhaa.blogfa.com

سلام ندا جون

خوبی خوشی سلامتی ؟؟؟؟؟؟؟؟

ایول خیلی خوبه .
مطمئن تو یه چیزی می شی ولی ما رو فراموش نکنی ها ! ( می دونم که حتما فراموش می کنی ولی خب )
ببخش دیر به دیر بهت سر می زنم
تو که غریبه نیستی می دونی چقدر وقت کم دارم
دوستات دارن بیشتر می شن خوش به حال
یه چند تا به ما قرض می دی ؟

راستی ندا جون یه چند تا ادرس شعر و ادیبات برام بفرست مرسی

ندای خودمی دیگه

قربونت

فعلا

یاسی یکشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 06:11 ق.ظ

سلام ندای من
خوبی عزیز قربونت بشم که فراموشم نمیکنی
عزیز من مراقب اون دل مهربونت باش
قربونت یاسی

خودم یکشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:45 ق.ظ

لبریز است از کلمات
دختری که عهدِ مرا خواهد شکست
و بر ایوانِ خانه‌ای رویایی
سوارِ اسبِ آرزوهای نزدیک را
انتظار می‌کشد
لبریز است از شعر
کسی که خواهد رفت
و سبدی پر از سیب و اندوه
در کنارِ اشک‌های من خواهد گذاشت
تا دوری‌اش را فراموش نکنم
و با مدادی سیاه
خواهد نوشت........فراموشم کن

یلدای... یکشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:47 ق.ظ http://yaldayemanbeman.blogfa.com

عشق ۱۷ ساله من می دونم مال منی...
با این که سن تو کمه..معنی عشقو می دونی...
سلام ندا جونم
ممنونم از نظر لطفت.
بلاگ نازی داری و شعرهای عشقولانه قشنگی.
می دونی اون اول شعری که نوشتم گفتی ۱۷ سالته یاد ۱۷ سالگی خودم افتادم...
ندا هیچ موقع خاطرات اون روزا و عاشقیا یادم نمیره..
قدر سنتو و این روزا رو بدون
خوش به حالت

●•▪ مرجان ▪•● یکشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:49 ب.ظ http://Yadete.persianblog.com

چرا ؟! چرا همیشه حسرت ؟!

مریم یکشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:29 ب.ظ

سلام بر آخرین قطره ی اشکم که در گوشه ی چشمم لنگر انداخته وخیال فرو ریختن نداره
اره بازم منم منی که تو تلاطم امواج اشفته ی سرشک توفانی اسمونا دیدم که زندگی سر افکنده وپریشان حال دست وپا زد ومرد
قلبم داره تو چهار چوب سینه ام منفجر میشه راه عجیبی در پیش گرفته ام در این راه تاریک که روشنایی از ظلمت گله داره و روزها از شبهای طولانی هجران حکایت می کنه منم شبیه مسافر سرگردانی هستم که بیهوده جهان را پیموده و دوباره به همان نقطه ی ابتدا رسید.. وقتی تو صندوقچه ی قلبم قدم می زنم می بینم خیلی دوست دارم بیشتر از اونی که فکرشو بکنی . ولی تو چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ شاید گناهکار من باشم که با یک دیدار شادی هارو به جای غمها گذاشتم و ابرهای سیاه زندگی رو کنار زدم ولی بی جهت به عشقی که پایدار نبود دلخوش نکردم !!!!!!!!!! اخه فقط تو بودی که پا رو دلم گذاشتی فقط تو.... عزیز راه دورم اگه اومدی و خوندی : زیاد در باره اش فکر نکن . فراموش کن. همانطور که مرا با همه آرزوهای سر کش وبلند پروازم که تنها به خاطر تو در بیابان بی آب و علف زندگی پرورانده بودم فراموش کردی .

خودم یکشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:58 ب.ظ

سلام مریم خانوم گل
عزیزم قلم دلت چقدر روون واژه ها رو به بازی گرفته و بائث شدی طوفانی در سراسر وجودم به تکاپو در بیاد .بهترین سلام ها و درود ها ارزانی تو باد .ای که سرا پا شور و احساسی .گوارای وجودت تمام دلخوشی های دنیا.این کمترین آرزومند آرزوهای تو هستم
می بوسمت نداااااااااا

آرش یکشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:09 ب.ظ http://ashk-o-boose.blogfa.com

ندا جون اون چیزی
که باز تابی از منه همون خاطرات منه ..
همون کارا یی که برای بیان احساساتم می کردم

چیزایی هم که نوشتم در واقع یه بازی با خودم بود
گفتم که ((خود در گیری))
و با گذشته ای که خودم ساخته بودم
و فکر کردم بهترین راه معرفیه یه آدمه..

منظورت رو از سوالت خوب نگرفتم..!!
اما امید وارم درست جواب داده باشم...

محمد یکشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:24 ب.ظ http://rasmasheghi.blogfa.com

و سلام تولد یک مهربانی است..سلامم را بی پاسخ مگذار.....

فرانچسکو یکشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:07 ب.ظ http://lover777.blogfa.com

سلام سلام سلام
با خسنک کجایی آپ کردم منتظرت هستم

غلامرضا دوشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:48 ق.ظ http://www.vahmesabz.blogfa.com

سلام
معذرت از اینکه دیر بهت سر بزنم. کمی گرفتارم و بی حوصله.
بر میگردم و نظر میدم.
خدانگهدار

ورپریده دوشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 03:04 ق.ظ http://varparidan.blogfa.com

سلاممممممممممممممممممم ندا
ممنون از این همه لطفی که به من داری
اینجوریا هم نیست چشات قشنگ میبینه
در مورد اون موضوع هم فکرشو کردم باشه
فکر کنم آخره هفته اون مطلب و آپ کنم
مطلب بعدی نه بعدی
حتما بهت خبر میدم
منتظرتم بایییییییییییییییییی

دپ مصطفی ( بهترین دانلودها ) دوشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:33 ق.ظ http://dapmostafa.blogfa.com

ندا جون سلام...
بدو بدو وقت حرف اضافی نیست، وبلاگ رو با 18 مگ فایل آپ کردم
مثله همیشه بازم همه سورپریز شدن، تو هم بیا دانلود کن، نظرم نده
ولی یکی بدی بد نیست، این کوچیک ترین کاریه که میتونی واسم بکنی
به هر حال خفن منتظرت هستم.
این فایلها رو حتما بگیر: احسان خواجه امیری؛ ویدئوی بگیربگیر! ؛ ویدئوی اونسنس.
خوب من برم، آدس: DapMostafa.Blogfa.Com.... مفتی دانلود کن و یه نظر هم بده تا خوشحال و دلخوش باشم که یکی حداقل منو دوست داره، خوب فعلا

پدرام دوشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:57 ق.ظ http://www.p-sh.blogfa.com

سلام خانومی
ممنون از دعواهات
بداخلاقی دیگه چی کار کنم
نه شوخی کردم
ممنونم عزیزم که اومدی پیشم
متنت قشنگ بود ولی من...
بای

رضا دوشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:58 ق.ظ

رضای بد بخت تو دوشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:00 ب.ظ

خانوم خانوما اولین و آخرین سلام منو بپذیر
امیدوارم همیشه خوب و خوش باشی .آخه دلخوشی به ما نیومده نمی خواستم بنویسم ولی خواهرم گفت بهتره بگم و بعد برای همیشه گم و گور بشم .آخه من لیاقت تو رو ندارم.الان که می خوام اینارو بنویسم بهاره کنارمه و هم پای منه بدبخت زار میزنه.پنج شنبه عصر رو به یادت بیار سره مزار .وادی رحمت که ای کاش زودتر گور به گور بشم و راحت شم و منم قاطیه مرده ها کمش اینه که سر میزنی .عزیز دلم میپرستمت اونقدر که حاضرم هر چی دارم بدم و تو مال من باشی ولی حیف .بگذریم اتفاقی دیدمت تو ماشین همراه مادرت دنبالت اومدم اگه بدونی چه ذوقی داشتم .آخه دلم برات یه ذره شده بود .درست پشت سرتون پارک کردم .پیاده شدی و آتیش زدی به جونم .ندا اومدم جلوت روبروت .آخه دختر چی میشد نگام می کردی .نخواستی که ببینی .داشتم خفه میشدم .حتی صدات کردم به اسم ولی هیچی بی خیال گذشتی چرا هیچوقت منو نمیبینی آخه چرا

خودم دوشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:41 ب.ظ http://varnasseri.blogsky.com

ای ول عشق و عاشقی. ای ول گرما.

رضا ی........ دوشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:41 ب.ظ

گریه امونم نداد میبخشی دوباره اومدم .تحملم کن چون دیگه مزاحمت نمیشم .بذار هر چی تو دلمه بریزم بیرون .گفتم که ندیدی یعنی نخواستی ببینی آخه تو اون بالا بالا هایی بچه مایه دار .ناراحت نشو خیلی دلم پره .حتی جای مرده هاتونم با بقیه فرق داره منه خرو باش که میگم اکه مردم سر میزنی ولی نه ندا خانوم ما وسعمون نمیرسه اونجا دفنمون کنن.پس بی خیال.میبینی چه دل پری دارم .بهاره راست میگه همون بهتر که تحویلم نگیری بدتر خورد میشم .من هر چی هم جون بکنم نمیتونم مقبول خونوادت بشم پس بهتره برای همیشه برم بمیرم .داشتم راجع به اون روز میگفتم .بی خیال اومدی آتیشم زدی و دوباره رفتی .نمیدونم چی شد رفتم سر همون قبری که بودی دوتا قبر مثل هم و هم نام میگم که نگی دروغ گفت دو برادر کنار هم .ندا یهو همه بغضم ترکید نشستم اونقدر زار زدم که یه رهگذر دلش برام سوخت و اومد دلداریم داد .فکر میکرد برای مرده ها زار میزنم .ولی منه بی مصرفه هیچی ندار برای دل خودم زجه میزدم .خیلی خوشحالم که اصلا منو ندیدی و نشناختی .بهاره خیلی باهام حرف زد و دیدم راست میگه .اما عاشقانه میپرستمت اینو بدون اگه مجبور نبودم اگه میتونستم همین فردا جلوی پدرت عاجزلنه التماس میکردم ولی لعنت به این زندگی و این همه فاصله .اگه بائث ناراحتیت شدم ببخش ولی باید مینوشتم تا نگی رضا بی معرفته آدم نیست حیوونه آره من کاش حیوون بودم کاش.....دیگه نمیتونم ادامه بدم فقط بگم بهترین های دنیا ارزانیه تو .منم خودم میسپرم به خودش و میرم سراغ بدبختیام .منو ببخش و خدا نگهدار برای همیشه

میلاد دوشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:29 ب.ظ http://milad-tanha18.blogfa.com

سلام...
خیلی ممنون که به کلبه خرابه من سر زدید ...
خوشحال می شم بازم ببینمتون...
موفق تا آخر راه...

ندا دوشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:51 ب.ظ

سلام آقا رضا خوبین؟
نمیدونم الان اینو میخونین یا نه ولی اصلا انتظار شنیدنه این حرفارو نداشتم مگه من نگفته بودم میخوام باهاتون حرف بزنم خودتون نخواستین مگه نه؟
حتی بهاره جون هم هیچ نشونه ای از خودش واسم نذاشته بود خوب من چی کار کنم اگه خودت بنا به دلایلی نمیتونی باهام حرف بزنی خوب بهاره جون که میتونه بد میگم
ممنون که اومدی و باهام درد و دل کردی ولی انتظارشو نداشتم به نظر من این چیزا دلیل نمیشه
منتظرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد